فرمت فایل : ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 36
فهرست مطالب:
مقام زن در ایران باستان
آزادی و تساوی زنان با مردان
تحصیلات علمی دختران
لباس و ارایش زنان
مسئله حجاب در ایران باستان
منظور و هدف از زناشویی
شرایط زناشویی
انواع ازدواج
حقوق و روابط زوجین
حقوق مقایسه در دوره ساسانی
بعضی مقررات ازدواج نزد ملل همجوار در دوران باستان
طلاق
زن و موسیقی
منابع:
مقام زن در ایران باستان
در ایران باستان، زن مقام ارجمندی را دارا بوده است.زن یکی از اعضای خانواده محسوب می شده و در تمام شئون زندگی با مرد برابری می کرده است و برای اثبات این موضوع، شواهد بسیار است:
در اوستا همه جا نام زن و مرد در یک ردیف ذکر شده و در کارهای دینی که زنان باید انجام دهند و دعاهائی که باید بخوانند، زن را با مرد برابر شمرده هست و حتی در صورتی که موبد حاضر نبود، ممکن بود زن به مقام قضا برسد ونیز در تاریخ می بینیم که زنانی مانند همای و پوراندخت و آذرمیدخت به مقام پادشاهی رسیده اند.
سن بلوغ برای مرد و زن، یکسان بوده هست و گروهی از فرشتگان مانند آناهیتا(ناهید) زن هستند.در میان امشاسپندان، امرتات(مرداد) وهوروتات(خرداد) و سپنتاارمئیتی(سپندارمز) مونث هستند به خصوص سپندارمزنماینده زمین است و این سپندارمز(یعنی فروتنی مقدس) یکی از صفات اهورامزداست و در جهان مادی پرستاری زمین با اوست و به همین جهت دختر اهورامزدا خوانده شده است.
آنچه در اوستا راجع به زن و مرد می باشد، متضمن برابری حقوق است.زنان و مردان پارسا من باب تقدیس باهم ذکر شده اند و چون زن موجب احترام و سربلندی مقام خانه است، اندیشه نیک و گفتار و کردار خوب و فرمانبرداری از شوهر در اوستا برای زن از صفات خوب و پسندیده و برجسته شمرده شده است. بعدها در حقوق ساسانی به خصوص تغیراتی به نفع زنان پیدا شد و اعمال خودسرانه مردان نسبت به زنان، که وجدان حقوق جدید عصر ساسانی را جریحه دار می ساخت، موجبات حمایت قانونی از زن را فراهم آورد.مثلاً بر خلاف گذشته، پدریا رئیس خانواده، اموالی را که قبلاً در وصیت نامه برای زن و فرزند خود تعیین می کرد، دیگر نمی توانست به رهن داده یا بفروشد و اگر چنین موردی پیش می آمد، آنها می توانستند از وی شکایت کنند و در این صورت به حکم دادگاه، اموال از پدر یا رئیس خانواده گرفته می شد و به زن و فرزند مسترد می گشت و یا در صورت صغیر بودن کودکان، اموال تا زمان بلوغ آنها نگهداری می شد.
ذکر این نکته لازم است که اجرای وصیت نامه کتبی مردی که در آن وصیت نامه وظایف بعدی و آینده زن و کودکان خود را تعیین کرده بود، پس از مرگ وی از نظر حقوقی برای بازماندگانش الزامی نبود.
رفورم انوشیروان نیز از شدت و خشونت قانون اوستا کاست و فکر اقتصادی و نفع اجتماعی را منظور داشت به علاوه در اجرای مجازات، سن مجرم و زن و مرد بودن او هم در نظر گرفته می شد.
هر چند در حقوق قدیم، زن از حق معامله و عقد قرارداد محروم بود ولیکن در حقوق عملی جدید ساسانی، این رسم کهن نیز از اعتبار افتاد و زن در عقد قرارداد اختیار پیدا کرد و می توانست در دادگاه به نفع خود اقامه دعوی کند ویا دیگری علیه وی دادخواهی نماید و نیز ممکن بود که شوهر حق تصرف در اموال خود را به زن بدهد و بالاخره شایان توجه است که اگر شوهر می خواست زن خود را به اتهام نافرمانی و نا شایستگی طرد کرده و اموالش را ضبط کند زن می توانست علیه شوهر خود به دادگاه شکایت کند و با اثبات عدم صحت اتهام شوهر خود، اموال خود را شخصا متصرف شود.
از نسک های داتیک، نیکاتوم نسک، هوسپارم نسک، اصول مهمی برای حقوق مالکیت زنان استخراج می شود و به موجب همین نوشته ها زنان حق مالکیت داشته و خود میتوانستند دارائی خویش را ضبط و اداره نمایند.
آزادی و تساوی زنان با مردان
در امپراطوری ساسانی بنابر قوانین متداول ازقدیم، زن شخصیت حقوقی نداشت یعنی زن شخص فرض نمی شد به عبارت دیگر زن، شخصی که صاحب حقی باشد، به شمارنمی رفت وبه طور خلاصه زن دارای حقوقی نبود.
زن از هر لحاظ در تحت سرپرستی و قیمومیت رئیس خانوار که "کتک ختای" (کدخدا) نامیده می شد، قرار داشت. این رئیس خانوار ممکن بود که پدر یا شوهرو یا در صورت مرگ آنها جانشین انها باشد. اختیارات این قیم یا رئیس خانوار، کمتر محدودیتی داشت و تمام هدایائی که احیاناً به زن یا کودکان داده می شد و یا آنچه که آنها بر اثر کار و غیره آن را تحصیل می کردند، عینا مانند درآمدهای اکتسابی همه متعلق به این رئیس خانوار بود.
فرمت فایل: ورد قابل ویرایش
تعداد صفحات: 10
نگاهی اجمالی به زندگی حضرت محمد مصطفی( ص)؛ پیامبر اعظم و امام جعفر صادق (ع)
میلاد برگزیده ترین رسول آسمانی
جناب عبدالمطلب، پدر بزرگ پیغمبر (ص)، پس از آن که به کمال رشد رسید و مناصب کعبه به او منتقل گردید، چیزی نگذشت که فوق العاده عظمت یافته بر مردم مکه و قریش امیر و مهتر شد، عبدالمطلب مردی چهار شانه، خوش سیما، اندکی چاق و پرتو جوانی در چهره اش میدرخشید و مع الوصف تمام موهای سرش سپید بود.
عبدالمطلب چنان بزرگی یافت که از بلاد و کشورهای دور، به نزد او تحف و هدایا میفرستادند، و هر که او را زنهار میداد در امان بود، و چون عرب را داهیه ای پیش می آمد، او را برداشته به کوه خثبیر برده قربانی میکردند، انجام حاجات خود را به بزرگواری او میشناختند، دیگران خون قربانی خود را بر پیشانی بتها میمالیدند، اما او جز خدای یگانه چیزی را مورد ستایش قرار نمیداد ...
عبدالمطلب در آن وقت که حفر زمزم میکرد، قریش او را استهزا نموده، گفتند: تو خوشبخت بودی اگر بیش از یک پسر داشتی. آنگاه عبد المطلب با خدای خود عهد بست که اگر او را 10 پسر آید، یک تن را که از همه برگزیده تر باشد در راه او قربانی کند.
چیزی نگذشت که این موهبت نیز نصیبش گشته دارای ده پسر و شش دختر شد!
این خزانه پسران بر افتخارات او افزود، وقتی که به صحن مسجد الحرام می آمد، ده پسر جوان او، که دنبالش بودند، هاله سر افرازی و جلال بر او انداخته، دیده ها به سویش دوخته میشد!! او کسی بود که تیر دعایش برای داشتن ده پسر به اجابت رسیده بود، اما از این طرف موقع آن رسیده بود که عبد المطلب به عهد خود وفا نموده، یکی از پسر ها را در راه خدا قربانی کند، ولی گاهی که فکر میکرد، دل از یکی برکند و مهر او را در نه پسر دیگر قرار دهد در موقع انتخاب عاجز میماند.
عبد المطلب یک شب تا صبح نخوابید، تمام آن ده نفر را مقابل نظر خود آورده، سبک و سنگین کرد، راه حلی که به نظرش رسید این بود: قرعه به میان آنها کشد و انتخاب را به خدا وا گذارد.
صبح روز بعد عبدالمطلب پسرها را داخل خانه کعبه نمود و بین آنها قرعه زد. قرعه به نام عبدالله درآمد، پس عبدالله را خوابانید تا ذبح کند، قریش مانع گشتند، و زنهای عبدالمطلب شروع به گریه و ناله نمودند، (عاتکه) دختر عبدالمطلب، عرض کرد: پدر، بین شترهایی که در حرم داری و بین عبدالله قرعه بزن، پس او شروع به قرعه زدن نمود، و ده ده زیاد کرد، تا به صد شتر که رسید قرعه به نام شترها برآمد، و بعد عبدالمطلب این کار را سه بار تکرار کرد، و هر سه بار قرعه به نام شترها افتاد و عبدالله به سلامت ماند.
ودیعه الهی را به آمنه سپرد
پس از آنکه جناب عبدالمطلب با قربانی صد شتر، حیات عبدالله را خرید، چند روزی بیش نگذشت که او را با خود به منزل (وهب) برد، خواست تلخ ترین احساسات چند روز خود، و فرزندش عبد الله را با شیرین ترین کارها جبران کند.
جناب آمنه را برای عبدالله خواستگاری کرد. وهب و خانواده او به شرافت و سخاوت مشهور بودند، و آمنه به حجب و حیا، عبدالمطلب گفت: پسر من از یک خانواده قدیمی است که به اصالت معروفند، شمشیر و اسب، دشت و کوه، با شجاعت و قدرت و قوت او را میشناسند.
وهب گفت: دختر من در تقوی بی نظیر است.
عبدالمطلب: پسر من، برای مهر هشت شتر میاورد، و شب عروسی را من تعیین مینمایم، بدین گونه آمنه خطبه خوانده شد.
از این طرف نزدیک شده بود که کاروان قریش برای سفر شام حرکت کند، عبدالله از طرف عبدالمطلب کاندیدای این سفر بود، از این جهت چیزی نگذشت که عبدالمطلب، اسباب عروسی را فراهم ساخت تا عبدالله بتواند با کاروان رهسپار گردد.
جشن مفصلی گرفته شد، بزرگان قریش دعوت شدند، چند شتر برای میهمانان کشتند، آمنه را به خانه عبدالله آوردند، عبدالله که حامل نور نبوت الهی بود آن ودیعه الهی را به آمنه سپرد ....آمنه در پاره ای از شبها صدائی میشنید، که ای آمنه تو مادر شده ای و بهترین پسر را می آوری.
مرگ عبدال...
چند ماهی بیش نگذشت که یک روز صبح صدای طبل بلند شد، مردم مکه به یکدیگر بشارت میدادند که کاروان نزدیک شهر رسیده است، مردم به جنبش آمده و به سوی کاروان حرکت کردند، در پیشاپیش آنها پسران عبدالمطلب سوار اسبهای طلایی رنگ، به استقبال کاروان و برادرانشان شتافتند!
عبدالله در کاروان نبود! خاک یثرب عبدالله را در کام خود کشیده بود، افسوس که آخر الامر هم، عبدالله در جوانی درگذشت. تنها دلخوشی آمنه پس از مرگ شوهر، فرزندی بود که انتظار او را میکشید و آرزو میکرد پسر باشد، یک عبدالله کوچک باشد.