لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه51
فهرست مطالب
عدالت و توسعه
سیستم گردش اعتقادات
در توسعه اقتصادی و مخاطرات آن
عدالت
برداشتی از مفهوم عدالت در مثبت راست گرایان لیبرال مهمترین مسئله در مبحث عدالت قابل دفاع ساختن روابط نا برابر در جامعه است نا برابری در ثروت و قدرت و شأن اجتماعی به زغم شباهت در استعدادهای افراد واقعیت انکار ناپذیر همه جوامع بوده است گذشته از آن هیچ رابطه معناداری میان نابرابری در ثروت و قدرت و نا برابری در استعدادهای طبیعی وجود نداشته است بنابراین دفاع از این نابرابریها یا نفی آنها موضوع اصلی بحث عدالت است به عبارت دیگر عدالت در فلسفه سیاسی مسئله ای است که در سطح نهادهای اجتماعی مطرح گردیده است از بعد حقوقی عدالت در تصمیمگیری عادلانه جستجو می شود تصمیمی عادلانه است. بر طبق قاوون باشد اما از حیث فلسفه سیاسی عادلانه بودن خود قانون مطرح میباشد پرسش این است که قانون عادلانه چیست و چگونه به دست می آید در سطح وسیع تر باید پرسید که ایا نهادها و ساختارهای جامعه عادلانه است یا خیر بنابراین از دیدگاه فلسفه سیاسی عدالت صفت نهادهای اجتماعی است نه انسانی و منظور از عادلانه بودن نهاداجتماعی این است که حقوق و مسئولیت ها قدرت و اختیارات مزایا و فرصتهای وابسته به خود را عادلانه توزیع کند اما باز مسئله اصلی باقی می ماند و آن این است که عادلانه بودن در چیست؟ به این پرسش در فلسفه سیاسی غرب دو پاسخ اصلی داده اند :
اول: عدالت یا معنای کلیت منافع متقابل بر اساس توافق و قرارداد که در آن انگیزه عمل عادلانه تأمین منافع دراز مدت فرد است و دوم : عدالت به منزله بی طرفی به این معنا که بتوانیم از رفتار خودمان بدون رجوع به منافعمان دفاع کنیم در فلسفه یونان باستان گفته می شد که هر فضیلتی باید برای دارندهاش سودمند باشد اما عدالت فضیلتی است که ظاهراً به سود دیگران است نه به نفع دانده آن بنابراین در اندیشه یونانی به طور کلی عدالت به معنی به منزله سازش و قرارداد نفی می گردید و از
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه5
به نام خدای علی و عدالت و آزادی و با سلام و سپاس به پیشگاه شما که به این مجلس قدم رنجه فرمودید.
. عدالت و آزادی. از دو و بلکه سه نیاز، آرمان، هدف و وسیله.
ـ اگر مارکس تضاد طبقاتی را موتور حرکت تاریخ میدانست و این اصل را بر سراسر تاریخ حاکم میدانست غایت و هدف آن را رسیدن به جامعهای بی طبقه و عادلانه میپنداشت اما این سخن مارکس را به زبانی کاملتر میتوان بیان کرد و گفت که «عرفان، عدالت و آزادی» چکیده تاریخاند. موتور محرک و هدف تکاپوهای جامعه انسانی در سراسر تاریخ بودهاند اما مشکل این بوده و هست که همواره یکی به پای دیگری قربانی شدهاند. یا عدالت و آزادی را به پای دین و یا عدالت را به پای آزادی و یا آزادی را به پای عدالت قربانی کردهاند.
سوسیالیسم دشمن لیبرالیسم در غرب و مصداق الحاد در شرق بود و لیبرالیسم به معنای بی بند و باری و رهایی از اخلاق و عدالت تعبیر گردید.
هر جا شکاف طبقاتی بیداد کرد مسئله اصلی عدالت بود ولی برای اثبات برتری آن آزادی را بی قدر کردند و هر جا در برابر استبداد قرار گرفتند آزادی تمام آرمان شد و عدالت فراموش گردید. بسیاری از این گزینشها واکنشی بوده و جامهای از تئوری و علم بر آن پوشاندهاند. برخی چنان از آن سوی بام افتادهاند که میگویند تنها نسخه درمان ما لیبرالیسم تمام عیار است و سپردن همه چیز به دست بازار عرضه و تقاضا.
من البته ساز و کار عرضه و تقاضا را گاه به عنوان یک قانونمندی اجتماعی که به آن سنت الهی هم تعبیر میکنم میشناسم اما واگذاری مطلق امور به دست مکانیسم عرضه و تقاضا فقط در مدینه فاضله امکانپذیر است. امروزه حتی در نظام کاپیتالیستی هم چنین چیزی نمیگویند و جرج بوش و پوپر هم نه چنین دموکراسی دیده نه شنیدهاند. این یک لیبرالیسم خیالی و توهم آلود است که هیچ لیبرالیستی تاکنون نگفته است زیرا امروز حتی در بزرگترین نظامهای سرمایه داری هم اقتصاد دولتی وجود دارد و بدون یارانه آنها اقتصاد نمیچرخد.
در سالهای 98 تا 2001
در کانادا سالیانه بیش از 5 میلیارد دلار
در آمریکا 7 میلیارد و سیصد میلیون دلار
در اتحادیه اروپا بیش از 10 میلیارد دلار
یارانه فقط به بخش کشاورزی اختصاص دادهاند.
آزادی و عدالت البته به گونه دیگری هم قربانی شدهاند. عدالت را هنگامی که اقتصادی دیدند و گفتند در برابر فقر و تبعیض و فاصله طبقاتی است و گفتند «عدالت نیاز جسم را بر میآورد ولی انسان فقط جسم نیست و اندیشه هم دارد و برای شکوفایی آن نیاز به آزادی دارد» از اینجا دو آلیسمی ایجاد شد که راه را برای تفضیل و ترجیح یکی بر دیگری گشود. اما عدالت اگر محدود و محصور نشود، آزادی را هم میپوشاند چنانکه عدالت قضایی ضامن آزادی است. امروز استبداد در جامعه ما خود را در سیمای دادگاهها و احکام غیر عادلانه نشان دادهاست. آیا اگر عدالت قضایی بود دیگر ما از فقدان آزادی بیان سخن میگفتیم و رنج میبردیم؟ به همین جهت است که آزادی و عدالت همپوشانی دارند و دست کم حلقههای متداخل اند و نسبت