این پایان نامه در دانشگاه تهران و در مقطع ارشد به روش کیفی انجام گرفته است. دارای 276 صفحه WORD.
توسعه سیاسی را میتوان نسبت به ابعاد دیگر توسعه، پدیدهای نو دانست که نظریهپردازان از زوایای مختلف به بررسی آن پرداختهاند. «دانشواژه توسعه سیاسی، تعریف دقیق و مشخصی ندارد. دلیل آن را باید در مطالعات فراوانی جست که از دیدگاه مطالعات میان رشتهای در مورد «رشد», «نوسازی» و «توسعه» دولتهای جدید در جهان سوم صورت گرفته است»(عالم 1382: 124). وجود تعاریف و شاخصهای زیادی که جهت مطالعه توسعه سیاسی تعیین شده است نشان میدهد که پدیده توسعه سیاسی کاملاً جدید و متاخر است. « واینر» توسعه سیاسی را نسبت گسترش وظایف سیستم سیاسی، توانایی نظام سیاسی برای مقابله با مسائل جدید یا سطح جدیدی از همبستگی سیاسی را به علت این گسترش مورد نیاز تعریف میکند(کدیور 1377: 87- 88). لوسین پای نیز در بررسی توسعه سیاسی شاخصهایی چون نوسازی سیاسی، توسعه اداری و قانونی، بسیج و مشارکت تودهای، ثبات و تغییر منظم را مورد نظر قرار میدهد(همان). «سی.اچ. داد» نیز توسعه سیاسی را دگرگونیهای سیاسی به منظور رسیدن به هدف خاص یا دگرگونی کلی در قلمرو سیاست، ظرفیت یک نظام سیاسی در حل مشکلات، افزایش توان یادگیری و درک نحوه انجام وظایف سیاسی و شیوه ایجاد ساختارهای سیاسی تعریف میکند(داد 1369: 22). تعاریف دیگری نیز از توسعه سیاسی وجود دارد اما میتوان وجه مشترک تمام این تعاریف را توجه آنها به دیگرشدگی یا تغییر از حالتی به حالت دیگر دانست به عبارت دیگر در حوزه سیاست، وضعیت و شرایطی وجود دارد که آن را نامتناسب دانسته و در جهت دگرگونی آن بر میآیند این فرایند را ما توسعه سیاسی میدانیم. «توسعه سیاسی دو جنبه دارد ضمن آنکه به فراروی و رشد نهادهای اجتماعی – سیاسی توجه دارد، به سیر قهقرایی آنها هم نظر میکند. به دیگر سخن، توسعه سیاسی یک راستایی نیست.