لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:17
فهرست مطالب
ممکن است که در قرآن مسائل مختلف، چندین بار و بصورت تکراری آمده اند و خواننده از این بی ترتیبی گیج می شود و مخصوصاً در مورد ابلیس و شیطان .ابلیس نه دفعه در نه سوره مختلف با این نام ذکر می شود. ولی در هفت سوره زیر که درباره زمان بعد از آفرینش آدم است، قضایا کم یا بیش مانند یکدیگر گزارش شده اند. این هفت سوره به این قرار هستند: 2:34 – 7:11 – 15:31 – 17:61 – 18:50 – 20:116 – و 38:74. سوره 30-34 :2 (یعنی سوره البقره، آیه 30 تا 34) به این قرار است: 30) بیاد آر وقتی که پروردگار فرشتگان را فرمود: من در زمین خلیفه خواهم گماشت، گفتند: آیا کسانی خواهی گماشت که فساد کنند و خونها بریزند و ما خود تسبیح و تقدیس می کنیم. خداوند (یعنی الله) فرمود: من چیزی از اسرار خلقت بشر می دانم که شما نمی دانید. 31) و یاد داد به آدم همه اسماء را و آنگاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اسماء اینان را بیان کن اگر شما در دعوی خود صادقید. 32) گفتند منزهی تو، ما نمی دانیم جز آنچه تو خود به ما تعلیم فرمودی، توئی دانا و حکیم. 33) فرمود ای آدم آنها را آگاه ساز به حقایق این اسماء، چون آگاه ساخت، خدا فرمود: اکنون دانستید که من بر غیب آسمانها و زمین دانا و بر آنچه آشکار و پنهان دارید آگاهم. 34) و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنید همه سجده کردند مگر شیطان (در متن اصلی عربی، ابلیس خوانده شده است و شیطان ترجمه غلط فارسی است!) که اِبا کرد و تکبر ورزید و از فرقه کافران گردید. متن عربی 2:34 "و اذقلنا للملآئکة اسجد و الادم فسجدوآ الآ ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین." ((در ادامه همین سوره، یعنی 2:35، 2:36، 2:37 و 2:38 شخصیت اصلی شیطان که در متن فارسی با همان ترجمه درستِ واژه « شیطان» آمده است فاش می شود. 35) و گفتیم: ای آدم تو با جفت خود در بهشت جای گزین و در آنجا از هر نعمت که بخواهید برخوردار شوید ولی نزدیک به این درخت نشوید (یعنی درخت حیات و معرفت نیک و بد در وسط باغ بهشت) که از ستمگران خواهید بود. 36) پس به لغزش افکند آنها را شیطان ("... فازلهما الشیطان...")، از آن درخت خوردند و بیرون آورد عصیان آنان را از آن مقام و گفتیم: فرود آیید که برخی از شما برخی را دشمنید و شما را در زمین قرارگاه است تا روز مرگ. 37) پس آموخت آدم از خدای خود کلماتی که موجب پذیرفتن توبه او گردید، زیرا خدا توبه پذیر و مهربان است. 38) گفتیم همه از بهشت فرود آیید تا آنگاه که از جانب من راهنمائی برای شما آید و هر کس پیروی او کند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهد گشت. پس در این سه-چهار سوره دیدیم که شیطان آن است که موجب لغزش آدم و حوا گردید.)) خوب، دیدیم که فرشتگان از این که خدا آدم را آفرید که از خون است و موجب به فساد می شود تعجب کردند ولی به هر حال، به جز ابلیس، به پیش حضرت آدم سجده کردند. ابلیس، فرمان خدا را اطاعت نمی کند و به عنوان »استکبر« و »الکافرین« (2:34 و 38:71) و به قول معروف »اِبا ورزید« یعنی نافرمانی کرد، در می آید (2:34، 15:31 و 20:116). بعد از این مباحث نام ابلیس حذف شده و بجای آن از واژه »الشیطان« (26:95 و 34:20) استفاده می شود که در اینجا هم واژه »ابلیس« دوباره به غلط »شیطان« ترجمه شده است. و حتی »من الجن« (]) معرفی می گردد. معمولاً متخصصین و پژوهشگران علوم دینی اسلام به این سه سوره توجه خاصی دارند: 7:12، 17:61 و 17:61. در 7:12 آمده است: "خدا فرمود: چه چیز تو را مانع از سجده ی آدم شد که چون امر کردم نافرمانی کردی؟ گفت: من از او بهترم، که مرا از آتش آفریدی و او را از خاک." این، یکی از مهمترین قسمتها ایست که متخصصین درآن طبیعت ابلیس را مورد بحث قرار می دهند، و مسئله آن است که که ابلیس در اینجا نشان می دهد که خود، طبیعت خدا را بیشتر از او می داند، و این مسئله گناه اصلی ابلیس بشمار می آید. طبیعتی را که در توضیحات سوره های 7:12 و 17:61 از ابلیس مشاهده می کنیم در سوره 18:50 به تکامل می رسد: " ای رسول یاد آور وقتی را که به فرشتگان فرمان دادیم که بر آدم همه سجده کنید و آنها تمام سر به سجده فرود آوردند جز شیطان (که در متن عربی باز هم ابلیس است) که از جنس جن بود (لا ابلیس کان من الجن) بدین جهت از طاعت خدای سر پیچید." پس جمعاً در این مباحث اینجا خداوند بوده که تصمیم خود را از تعالی بودن عوض کرده و به آفرینش حضرت آدم (خلیفه ای جدید بر زمین) می پردازد. و این مسئله باعث تعجب فرشتگان می شود. اما رحمت به این خداوند، که زندگی آسمانی را مانند ابلیس به زندگی زمینی ترجیح نداد. – و گر نه انسان آفریده نمی شد. ابلیس با واژه یونانی diabolos (یعنی شکایت کننده) که گاهی با lucifer (یعنی نور آورنده) هم تشبیه می شود یکی است.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:12
ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة على اصولها فباذن اللهو لیخزى الفاسقین(5) و ما افاء الله على رسوله منهم فما اوجفتم علیهمن خیل و لا رکاب و لکن الله یسلط رسله على من یشاء و الله علىکل شىء قدیر (6) ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله وللرسول و لذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل کى لا یکوندولة بین الاغنیاء منکم و ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا و اتقوا الله ان الله شدید العقاب (7)»
این آیات مربوط مىشود به داستان بنى النضیر که جماعتى از یهود و ساکن اطراف مدینه بودند و در ابتدا همپیمان شدند،پیمانى که پیغمبراکرم با همه یهودیهایى که در مدینه بودند امضا کرد که اینها مىتوانند بهشعائر دینى خودشان عمل کنند و با مسلمین به اصطلاح همزیستى داشته باشند به شرط اینکه با دشمنان مسلمین همکارى نکنند و اگر باخود مسلمین همکارى کنند از مزایاى دیگرى هم برخوردار خواهندبود،و بعد یهود خیانت کردند و حتى در جریانى تصمیم گرفتند کهپیغمبر اکرم را بکشند و با منافقینى که در داخل مسلمین بودند همکارىو همدستى داشتند و بعد از این بود که پیغمبر اکرم تصمیم گرفت که اینهارا به کلى از آنجا اخراج کند،و اساسا با بودن یهود در اطراف مدینه-وبلکه حتى در جزیرة العرب-امکان اینکه اسلام بتواند به هدفهاىخودش برسد نبود;نه صرف اصل بودن یهود،بلکه بودن یهودیها بعلاوهکارهاى یهودیگرى،چون آن کارهاى یهودیگرى از آنها جدا نمىشد.
مسلمین حرکت کردند،البته نه به یک صورت جنگى،و چون ازمدینه تا قلعه بنى النضیر فاصلهاى نبود پیاده رفتند و تنها خود رسولاکرم بودند که بعضى گفتهاند سوار بر یک شتر بودند و بعضى گفتهاندسوار بر یک الاغ،و در حقیقت جنگى هم صورت نگرفت.البته مؤمنینرفتند براى تصرف قلاع آنها،و آنها بالاخره خودشان با دستخودشانقلعهها و خانههاى خودشان را خراب مىکردند که به دست مسلمیننیفتد.برخورد مختصرى هم میان آنها و مسلمین رخ داد.مقدارى ازدرختهاى خرماى آنها را مسلمین بریدند و قطع کردند.این امر،هم براىبعضى از مسلمین سؤال به وجود آورد و هم مورد اعتراض یهودیها واقعشد. یهودیها به پیغمبر اکرم گفتند شما که همیشه از فساد در زمین نهىمىکنى!و بریدن این نخلها خودش فساد در زمین است.بعضى ازمسلمین هم،البته ذکر نشده است که حرفى زده و اعتراضى کرده باشند،ولى براى آنها هم این کار مقدارى گران آمده بود.آیه نازل شد و این عملرا امضا و تصحیح کرد.مىفرماید: «ما قطعتم من لینة او ترکتموها قائمة علىاصولها فباذن الله» آنچه از این درختهاى خرما بریدهاید و آنچه بجا گذاشتهاید همه به اذن و رضاى خدا بوده است;یعنى نه آن بریدنها و نهآن باقى گذاشتنها هیچکدام بر خلاف رضاى حق نبوده است.
«و لیخزى الفاسقین» و به این وسیله این فاسقها-که مقصود همین یهودیها هستند-خوار و ذلیل مىشوند;[این کار]وسیلهاى است براى خوار وذلیل کردن آنها.
بعد یهودیها-مخصوصا در عصر ما که دستگاههاى تبلیغاتىخیلى وسیعى دارند-این موضوع را جزء مستمسکهاى خودشان قراردادهاند که مسلمین آمدند و به امر پیغمبر درختهاى خرما را قطع کردند واین فساد در زمین است.از این جهت است که من لازم مىدانم که دراطراف این مطلب مقدارى بحث کنیم.
این مطلب از دو جنبه باید بحثشود،یکى از جنبه قرآنى که آیا اینعمل با تعلیمات خود قرآن سازگار بوده استیا نبوده است؟یعنى اصلتعلیمات قرآن و پیغمبر در این زمینه چه بوده است و آیا این یک عملاستثنایى و بر خلاف آن تعلیمات استیا نه؟و دیگر از نظر کلى و بهاصطلاح فلسفى و حقوقى،چون این مسالهاى است که حتى امروز همدر میان فلاسفه جدید مطرح است.
قرآن کریم مکرر در تعلیمات خودش این دستور را یادآورىکرده است که در جهاد و مبارزه با دشمن از عدالتخارج نشوید،مثلآیاتى که در ابتداى سوره مائده هست;در دو آیه است.در یک آیهمىفرماید: «و لا یجر منکم شنئان قوم ان صدوکم عن المسجد الحرام ان تعتدوا وتعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان و اتقوا الله ان الله شدیدالعقاب» وادار نکند کینه و دشمنى قومى که شما را مانع شدند از وروددر مسجد الحرام[که از حد تجاوز کنید].مىدانیم که قریش به مسلمینفوقالعاده بدى کردند.یکى از چیزهایى که سبب شده بود که کینهقریش،شدید در دل مسلمین وارد شود عملى بود که در حدیبیه انجامدادند که مسلمین تا دو فرسخى مکه رفتند و اینها مانع شدند.قرآنمىفرماید دشمنى این قومى که شما را مانع شدند از مسجد الحرامبعلاوه هزار کار بد دیگرى که کرده بودند;جنگ بدر و احد و خندق رااینها بپا کرده بودند-سبب نشود که شما از حد تجاوز کنید.بعدمىفرماید که در کارهاى نیک تعاون داشته باشید و در کارهاى بد نه.
قرآن کریم به دو صراط تصریح کرده است: یکی صراط مستقیم است که قرآن کریم، 43 بار با تعابیر از آن سخن گفته است. علاوه بر اینکه تعابیر دیگری همچون«سبیل الله» ، «سواءالسبیل» و... نیز گویای همین راه حق است.
و اما صراط دوم، «صراط الجحیم»[1]است که قرآن کریم در سوره صافات از آن یاد کرده است. نکته جالب توجه این است که با آنکه قرآن کریم، راه باطل را نیز با واژه «صراط» یادکرده و آن را «صراط جحیم» نامیده، لکن تنها یک بار واژه «صراط» را در آن به کار برده که نشانگر بی اعتنایی خداوند به این صراط پست و حقیر است.
===========================================
نوع فایل: word
تعداد صفحات: 25 صفحه
حجم فایل: کمتر از 1 مگابایت
رشته تحصیلی: علوم قرآنی
مقطع تحصیلی: کارشناسی
توضیحات: این فایل قابلیت ویرایش دارد و آماده چاپ می باشد
===========================================
نتیجه اینکه همواره بشریت، به دو دسته قابل تقسیم بوده اند:
دسته اول کسانی هستند که دنیاگرایی، ماده خواهی، رفاه طلبی، همه وجودشان را پرکرده و چون بهائم جز به خور و خواب و شهوت نمی اندیشند و تمام همتشان معطوف به دنیا است و رویکردی به آخرت ندارند. اینان سعادت را در دنیا، از دنیا و برای دنیا می بینند و می جویند و نسبت به حقایق ماورایی عالم هستی، کر و کورند. قرآن کریم درباره این گروه می فرماید: «این به خاطر آن است که زندگی دنیا را برآخرت ترجیح دادند و خداوند افراد بی ایمان را هدایت نمی کند. آنها کسانی هستند که خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده و غافلان واقعی همان ها هستند! و ناچار آنها در آخرت زیانکارند.[2] چنین گروهی را خداوند متعال ازصراط مستقیمش منحرف دانسته و در سوره مؤمنون فرموده است: «و به راستی کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از راه (درست) سخت منحرفند؛ و ان الذین لایومنون بالاخره عن الصراط لناکبون»[3]
و اما گروه دوم کسانی هستند که علاوه بر دنیا، آخرت را نیز در معادلات سعادت طلبانه خود داخل می کنند و بلکه به آن اصالت می دهند. سخن این گروه این است که پروردگارا! در دنیا و در آخرت به ما نیکی عطا کن: «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه»[4] درحالی که گروه اول تنها حسنه و نیکی دنیا را طلب می کردند: «فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ما له فی الاخره من خلاق»[5] و از مردم کسی است که می گوید: «پروردگارا، به ما، درهمین دنیا عطا کن و حال آنکه برای او در آخرت نصیبی نیست.»
فصل اول
«مفهوم شنانسی»
صراط:
«و صراطه»؛ اهل بیت، «راه (وسیع و روشن) خداوند» هستند. صراط: به معنای راه روشن و وسیع است.
هر چند بیشترین کاربرد «صراط» در قرآن کریم با وصف استقامت همراه است، لیکن به راه روشن وواضحی که به دوزخ منتهی می شود نیز صراط اطلاق شده است: «فَاهْدُوهُمْ إِلى صِراطِ الْجَحیم».[6] بنابراین صراط راه روشن و واضحی است که انسان را به بهشت سعادت یا دوزخ شقاوت می رساند.
انسان موجودی است که همواره در تکاپو است تا به سوی پروردگار خود رفته به لقای او بار یابد: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه»[7]، لیکن برخی به لقای مهر الهی می رسند و برخی دیگر به لقای قهر او.[8] هر یک از این دو مقصد، راه ویژه ای دارد که قرآن کریم یکی را «صراط مستقیم» و دیگری را «صراط جحیم» نامیده است.
صراط مستقیم:
صراط مستقیم، همان دین قیّم الهی است که عهده دار هدایت انسان ها است: «قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفا»[9] و چون تبلور این دین در عبودیت خداوند است، صراط مستقیم به عبودیت نیز تفسیر شده است: «إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقیم»[10] از این آیه و دیگر آیات مشابه می توان فهمید که رها کردن دین حق ـ که افتادن در دام شرک است ـ صراطی است که به جهنم ختم می شود.
صراط مستقیم، بزرگراهی است که ورود به آن، ورود به حوزۀ امنیت و سلامت است. این بزرگراه از یک سو به خدا استناد دارد و لذا بیش از یکی نیست و از سوی دیگر چون در فطرت انسان ها ریشه دارد، پیمودن آن برای همگان سهل و آسان خواهد بود.
حق و باطل:
الف - معنای لغوی «حق»
برای حق معانی گوناگونی ذکر شده است: راغب اصفهانی در مفردات گوید: اصل حق به معنای مطابقت و موافقت است.[11] صاحب تاج العروس می گوید: «حق » یعنی ضد «باطل » ، صدق، وجود ثابت و . . .[12]
تفسیر مجمع البیان در شرح و تفسیر لغوی آیه 7 سوره انفال و جاهایی که واژه «حق » به کار رفته است، چنین می نویسد: «حق آن است که شی ء در موقع خود واقع شود. »[13] گویی به نظر وی، «حق » هم معنای «عدل » است و این معنا بر تمام مصادیق «حق » قابل تطبیق است. خداوند در قرآن می فرماید: از میان آنان کسی هست که ضلالت و گم راهی بر او به حق واقع شد. [14]
ب - معنای لغوی «باطل »
معمولا از معنای حق، ضد آن یعنی باطل نیز فهمیده می شود: صاحب مفردات گوید: «باطل چیزی است که در مقام فحص ثبات ندارد و در فعل و قول هر دو به کار می رود.[15] در اقرب الموارد آمده است: باطل مقابل حق است و آن را فاسد و بی اثر و ضایع می سازد. [16] صاحب قاموس قرآن می گوید: باطل آن است که در قضاوت عمومی مضمحل می شود و بشر در عین ابتلا به باطل به ضرر و ناحق بودن آن حکم می کند.[17]
ج - معنای «حق و باطل » در کلام حضرت علی علیه السلام
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «برای هر حقی باطلی نیز قرار داده اند. »[18] و در عبارت دیگری از «حق و باطل » چنین یاد می کنند: «دایره حق در توصیف و بیان، از هر چیزی وسیع تر است، ولی به هنگام عمل از روی انصاف، مجال آن از همه چیز تنگ تر و کم وسعت تر است».[19] علی علیه السلام در این عبارات می فهماند که در تعریف لفظی از «حق » ، هر کس به اندازه وسع خود با زیباترین واژه ها به توصیف آن می پردازد، ولی این ها جز تعریف لفظی چیز دیگری نیست و اصل «حق » وقتی معنا می شود که از سر انصاف و عمل به آن نگاه کنیم. مولاعلیه السلام در کلام کوتاه دیگری به زیباترین وجه از «حق و باطل » یاد می کند: «حق سنگین، اما گواراست و باطل سبک، اما بلاخیز و مرگ آور.»[20]
یکتا پرستی
توحید، به معنای یگانه دانستن خداوند و پایهایترین اصل اعتقادی در اسلام و مهمترین شعار آن است. نخستین آموزهای که پیامبر اسلام برای مردم بیان کرد باور به خدای یکتا بود که با جمله «لا اله الا اللّه» ابراز میشود. تمام آموزههای اعتقادی، اخلاقی و فقهی اسلام به توحید باز میگردد.[21] مسلمانان همه روزه در اذان و نماز به وحدانیت خداوند شهادت میدهند.
در بسیاری از آیات قرآن به توحید و جایگاه خداوند اشاره شده است. بنابر قرآن، باور توحیدی ریشه در فطرت انسانها دارد، همه پیامبران منادی توحید بودهاند و بیشترین همت آنها از بین بردن شرک و رفتارهای مشرکانه بوده است و اصولا هدف بعثت پیامبران مبارزه با شرک و پرستش خدای یکتاست.
برخی از مسلمانان، با تفسیری غیرمشهور از معنای عبادت، مدعی شدند بعضی از رفتارهای رایج مسلمانان با توحید تعارض دارد. این اندیشه از سوی اکثریت دانشمندان شیعه و سنی مورد انتقاد قرار گرفته و پذیرفته نشده است.
جایگاه توحید در دین اسلامآموزه توحید، محوریترین آموزه اسلام و مهمترین پیام قرآن است. این مطلب از تاکید قرآن و روایات بر این آموزه به روشنی نمایان است، به طوری که حدود یک سوم آیات قرآن در ارتباط با آن است و به تصریح قرآن، پیام تمامی پیامبرانعقیده به توحید بوده است.[22]
دین اسلام توحید را پایۀ اصلی خداشناسی و مایۀ حیات واقعی انسان معرفی کرده و شرک را گناهی نابخشودنی دانسته است:
(إِنَّ اللّهَ لاَ یغْفِرُ أَن یشْرَکَ بِهِ وَیغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَن یشَاء وَمَن یشْرِکْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَی إِثْمًا عَظِیمًا ): خداوند (هرگز) شرک را نمیبخشد، و پایینتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میبخشد، و آن کس که برای خدا همتایی قرار دهد گناه بزرگی مرتکب شده است. [23]
در روایتی از امیرالمومنین(ع)، توحید را پایه و اساس شناخت خداوند دانستهاند.[24]
از منظر تاریخی نیز دعوت پیامبر اسلام، از همان آغاز، دو وجه ایجابی و سلبی داشت: وجه ایجابی و اثباتی آن دعوت به بندگی انحصاری خدای یکتا و وجه سلبی آن کنار گذاشتن بندگی بتها و هر باور یا رفتار شرکآمیز بود. سایر آموزهها و شرایع بر محور این آموزه دو وجهی سامان یافت.
نخستین جمله حضرت محمد(ص) خطاب به مردم مکه، در آغاز دعوت آشکار، نیز متضمن همین دو جنبه توحید بود: شهادت بر یکتایی خدا و وانهادن شرک.[25] نمایندگان اعزامی آن حضرت به شهرها و نزد قبایل نیز مأمور بودند پیش و بیش از هر سخنی، مردم را نسبت به شهادت و پذیرش به یکتایی خدا دعوت کنند.[26]
اهمیت و جایگاه محوری اعتقاد به توحید در میان مسلمانان باعث شده تا برخی توحید را به منزله نشانه مسلمانان و وجه تمایز آنان از پیروان دیگر ادیان به کار بردند؛ از این رو مسلمانان را اهل التوحید بخوانند.[27]
توحید در قرآناهمیت اصل توحید در قرآن کریم چنان است که محتوای اصلی وحی پیامبر اسلام را چیزی جز اعلان یکتایی خدا نمیداند[28] و برای رفع هر تلقی غیرتوحیدی نیز اشاره میکند که وحی کننده به همه انبیا یک خدا (همان اللّه) بوده است.[29]
مفاهیمِ راجع به یگانگی خدا در قرآن با تعابیر متفاوتی آمده است:
نفی هر خدایی جز او: لااله الاّ اللّه (و نیز: الاّ هو، الاّ انَا، الاّ انت) و عبارتهای هم ارز آن: مامِنْ الهٍ الاّ اللّه (و نیز: مَنْ اِلهٌ غَیرُ اللّه، اَغَیرَ اللّه اَبْغیکم الهاً، اَاِلهٌ مع اللّهِ، ما لَکم مِنْ اِلهٍ غیره، ماکان معه مِنْ الهٍ)
یکی بودن خدا: هُوَاللّهُ احدٌ (و نیز: انّماهوَ الهٌ واحدٌ، اللّهُ الواحدُ، انَّما اللّهُ الهٌ واحدٌ)
یک خدا برای همگان : اِلهُکم اِلهٌ واحدٌ (و نیز: اِلهُنا و اِلهکم واحدٌ، الهِ الناس)
خدای همه عالَم : هوَ الذی فی السماء اِلهٌ و فی الاَرضِ اِلهٌ
نکوهش معتقدان به وجود آلِهه یا هر الاهی با اللّه : اَاِفکاً ا'لهه دونَ اللّهِ تریدونَ؛[30]
تأکید بر ضرورت رها کردن اعتقاد به چند خدا: ولا' تَجْعَلوا مع اللّه اِلهاً آخَرَ[31]
رد قائلان به تثلیث و سه گانه پرستی: لَقَدْ کفَرَ الذینَ قالوا انَّ اللّه ثالثُ ثلاثة؛[32]
نفی فرزند از خدا: لم یلد و لم یولَدْ؛[33]
نکوهش دیدگاهی که فرشتگان را دختران خدا میخواند؛[34]
نفی هرگونه مثل و مانند برای خدا: لیس کمِثْله شیئی.[35]
در قرآن این نکته نیز مطرح شده است که پایه دعوت همه پیامبران و موضوع اصلی وحی به آنان، اعلان یکتایی خدا بوده است.[36]
قرآن از زبان نوح و هود و صالح و شعیب آورده که به قوم خود گفتند: «ما لکمْ مِنْ الهٍ غیرُه»[37]
همچنین در مقام نکوهش مسیحیان که چرا عیسی و مادرش را خدا میخوانند، قرآن هشدار میدهد که در روز رستاخیز، حضرت عیسی از این اعتقاد نصارا بیزاری خواهد جست و خواهد گفت همه را به بندگی اللّه دعوت کرده و بدان مأمور بوده است.[38]
علاوه بر واژه اللّه و اله، واژه «رب» نیز در قرآن بیش از هر چیز برای تأکید بر یکتایی خدا، بویژه در تدبیر عالم، یعنی همان توحید ربوبیت[39] کاربردی گسترده دارد و مضامینِ پیش گفته در عبارتهایی چون ربّ العالمین (۴۱ بار)، ربّ السموات و الارض (۱۰ بار)، ربّ العرش، ربّ السموات السبع، ربّ المشرق و المغرب، ربّ المشارق، ربّ المشرقین و ربّ المغربین، ربّ کلّ شیئی، و ربّ الناس[40] طنین انداز نظریه توحید قرآنی است.
[1] صافات، آیه (23)
[2] نحل، آیه (107 و 109)
[3] مؤمنون، آیه (74)
[4] بقره، آیه (201)
[5] بقره، آیه (102)
[6] صافات، آیۀ (۲۳)
[7] انشقاق، آیۀ (۶)
[8] انشقاق، آیات (۷ تا ۱۲)
[9] انعام، آیۀ (۱۶۱)
[10] آل عمران، آیۀ (۱۵۱)؛ مریم، آیۀ (۳۶)
[11] راغب اصفهانی، المفردات فی الفاظ القرآن، بیروت، دارالتراث العربی، ص 129، واژه «حق»
[12] تاج العروس، ج 1، ص 432
[13] فضل بن احمد طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 78
[14] نحل، آیه (36)
[15] المفردات، پیشین، ص 68
[16] اقرب الموارد، ج 1، ص 88
[17] قاموس قرآن، ج 1، ص 230
[18] نهج البلاغه، خطبه 194 / خطبه 216 / حکمت 368
[19] نهج البلاغه، خطبه 194 / خطبه 216 / حکمت 368
[20] نهج البلاغه، خطبه 194 / خطبه 216 / حکمت 368
[21] مطهری، آشنایی با قرآن، ج۲، ص۹۸
[22] انبیا، آیه (۲۵)
[23] نساء، آیه (۴۸)
[24] تحف العقول، ص ۶۱ ، چاپ اسلامیه
[25] یعقوبی، ج۲، ص۲۴
[26] مانند معاذبن جبل در سفر به یمن رجوع کنید به یعقوبی، ج۲، ص۷۶، ۸۱
[27] برای نمونه رجوع کنید به اشعری، ص۱۴۶؛ مفید، ص۵۱
[28] کهف، آیه (۱۱۰)؛ انبیاء، آیه (۱۰۸)
[29] شوری، آیه (۳)
[30] صافّات: ۸۶؛ نیز رجوع کنید به انعام: ۹۱؛ مریم: ۸۱؛ انبیاء: ۳۴؛ یس: ۷۴؛ حجر: ۹۶؛ ق: ۲۶؛ مؤمنون: ۱۱۷
[31] ذاریات: ۵۱؛ نیز رجوع کنید به نحل: ۵۱؛ قصص: ۸۸؛ اسراء: ۲۲، ۱۲۹
[32] مائده، آیه (۷۳)
[33] اخلاص: ۳؛ صافّات: ۱۵۲؛ نساء: ۱۷۱؛ انعام:۱۰۰ـ۱۰۱؛ مریم:۳۵، ۸۸، ۹۱، ۹۲؛ مؤمنون:۹۱؛ زخرف:۱۵، ۸۱؛ بقره:۱۱۶؛ یونس:۶۸؛ اسراء: ۱۱۱؛ کهف:۴؛ انبیاء: ۲۶؛ فرقان:۲؛ زمر: ۴؛ جنّ: ۳
[34] رجوع کنید به نحل:۵۷؛ صافات:۱۴۹؛ اسراء: ۱۴۰
[35] شوری، آیه (11)
[36] رجوع کنید به انبیاء: آیه (۲۵)
[37] اعراف: ۵۹، ۶۵، ۷۳، ۸۵؛ هود: ۵۰، ۶۱، ۸۴
[38] رجوع کنید به مائده(۱۱۶ـ۱۱۷)
[39] برای نمونه رجوع کنید به انعام:( ۱۶۴)
[40] رجوع کنید به عبدالباقی، ذیل «رب»
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:23
فهرست مطالب
هر فرد نا مسلمان منصفی با خواندن مطالب زیر ایمان می آورد که قران کلام خدا است
چه رسد به افرادی که مسلمان هستند
جمله ”بسم الله الرحمن الرحیم“ 19 حرف است، و در آیه 74:30 سوره مدثر آمده است که نگهبانان جهنم 19 فرشته هستند
و هر کس که بگوید قرآن سخن انسان است خداوند او را وارد جهنمی میکند که 19 فرشته نگهبان آن هستند.
ما میدانیم که عدد 19 عدد اول ( prime number ) است. عدد اول عددی است که فقط بر خودش و بر یک قابل تقسیم باشد.
افراد مختلفی در گذشته و حال سعی کرده اند که به رمزهای معجزات ریاضی قرآن پی ببرند.
در گذشته، یکی از این افراد پیگیری های زیادی در این مورد انجام داد و به موفقیت های زیادی "در این مورد" رسید.
در سالهای اخیرآقای کورش جم نشان که در زمان حاضر در تهران زندگی میکند با یک ماشین حساب کوچک به نتیجهای رسید
که شما میتوانید آن را امتحان کنید. او شماره هر سوره را با تعداد آیات آن بصورت زیر جمع کرد:
جمع
تعداد آیه
شماره سوره
زوج
8
=
7
+
1
زوج
288
=
286
+
2
فرد
203
=
200
+
3
زوج
180
=
176
+
4
فرد
125
=
120
+
5
...
...
...
...
...
...
...
...
زوج
118
=
5
+
113
زوج
120
=
6
+
114
جمع زوج ها
جمع فردها
جمع آیه ها
جمع سوره ها
6236
6555
6236
6555
قابل توجه است که تعداد زوجها 57 عدد و فردها نیز به همان تعداد یعنی 57 عدد میباشد که این خود به تنهائی یک معجزه است.
اما معجزه دیگر اینست که اگر حاصل جمعهای زوج را با هم جمع کنیم 6236 بدست می آید که مساوی است با تعداد کل آیههای قرآن.
و معجزه دیگر اینکه اگر حاصل جمعهای فرد را با هم جمع کنیم 6555 بدست میاید که مساوی است با جمع کل شماره سورههای قرآن.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:1
فهرست مطالب
حادثه فرو ریختن دو ساختمان مرکز اقتصادی امریکا که از بزرگترین ساختمان های جهان بودند توسط قران کریم در 1400 سال قبل پیش بینی شده است.
این پیش بینی مربوط به کلمه ای است به نام (جرف هار) که هم اکنون به تفسیر آن می پردازیم:
ماه نهم میلادی ماه سپتامبر است و این کلمه نیز در سوره نهم قران کریم قرار دارد.