کتاب حکایت دولت وفرزانگی

کتاب حکایت دولت وفرزانگی

 

 

 

 

 

 

 

 

روزگاری جوانی هوشمند می‌زیست که می خواست دولتمند شود. او به ستاره بخت خود اعتقاد نداشت. آکنده از نومیدهای دیگر دست و دلش به کار نمی‌رفت.در این فکر و رؤیا بود که به کارجدیدی دست بزند و تنگناهای مالی‌اش را یکباره و برای همیشه از بین ببرد.او می‌خواست نویسنده شود تا داستانهایش او را دولتمند و پر آوازه کند، اما جرأت نداشت به کسی بگوید که چه رؤیایی در سر دارد.



خرید و دانلود کتاب حکایت دولت وفرزانگی