دانلود مقاله اختلالات هویت

 

 «هویت جنسی(Gender Identity)» بازتاب احساس مردانگی یا زنانگی فرد است. هر کودکی تاسن 2-3 سالگی باور محکمی‌در مورد مرد یا زن بودن خود پیدا می‌کند و راحت و قاطع می‌گوید:«من یک پسرم» یا «من یک دخترم» اما حتا اگر رشد جنسی او طبیعی هم باشد، حس نرینگی یا مادینگی فرد کامل نیست و باید رشد و تکامل یابد.
هویت جنسی بر اساس زیست شناسی افراد بنا می‌شود، از آموزه‌های اجتماعی اثر می‌پذیرد و برای این که به دوام و ثبات دست یابد، به گذشت زمان نیاز دارد.
هویت جنسی به طور ضمنی به معنای وجوه فیزیولوژیک رفتار مرتبط با مردانگی یا زنانگی است. اما باید بین جنسیت اچتماعی و جنسیت بیولوژیک(زیست شناختی) تمایز و تفاوت قائل شد؛ هرچند در اغلب موارد، این دو با یکدیگر متناسب و هماهنگ هستند، یعنی مردان رفتار مردانه و زنان رفتار زنانه از خودنشان می‌دهند. ولی گاه در مواردی چون مبحث ما جنسیت و هویت‌جنسی بایکدیگر در تعارض و تضادند.
ویژگی‌های جسمانی از جنسیت زیست شناختی فرد بر می‌آید اما این به تنهایی هویت جنسی را شکل نمی‌دهد. در پیدایش هویت جنسی، سر مشق‌های بی شمار اجتماع نقش دارند، سرمشق‌هایی از همبازی‌ها، پدر و مادر، خواهر و برادر، آشنایان، آموزگاران و دیگر روابط اجتماعی – فرهنگی ساری و جاری.
به طور معمول، افراد با جنسیت بیولوژیک خود، همانندسازی می‌کنند اما همیشه این گونه نیست. گاه مغز و روان مردانه در پیکری زنانه اسیر می‌شود و سه بار شایع تر از آن، مغز و روان زنانه در کالبدی مردانه فریاد بر می‌آورد!
چرا که هویت جنسی تنها از وضعیت مردانه یا زنانه‌ی دستگاه تناسلی خارجی کودک پدید نمی‌آید. عوامل ژنتیک، به ویژه از بسته شدن نطفه تا هفته‌ی ششم زندگی جنینی و نگرش‌های پدر، مادر و خانواده و فرهنگ پیدا و پنهان اجتماع پیرامون ، بی شک اثر گذار است.
«نقش جنسی»، رفتار بیرونی است که اعلام عمومی‌جنسیت محسوب می‌شود و بازتاب احساس درونی شخص در مورد هویت جنسی اش است. نقش جنسی انتقال شمای مرد بودن یا زن بودن به دیگران است: هویدا شدن هویت جنسی ذهنی.
اغلب «هویت جنسی» و «نقش جنسی(Gender Role) » با یکدیگر هماهنگ هستند. زنی که حسی از زن بودن دارد، دیدگاه خودش را با رفتار زنانه به جهان انتقال می‌دهد و مردی که خودش را مرد می‌داند، کردار مردانه دارد. از این رو، نقش جنسی، هر رفتار و گفتاری است که شخص برای نشان دادن اندازه‌ی مرد بودن یا زن بودن خود ابراز می‌کند.
پس، سخن نخست آن که «هویت جنسی» و «نقش جنسی» از بنیاد می‌بایست از جنسیت بیولوژیک(زیست شناختی) و آناتومیک (کالبدی) تمایز داده شود. جنسیت کاملاً محدود و منحصر به ویژگی‌های تشریحی و فیزیولوژیکی است که «ظاهر» مردانه یا زنانه برای فرد پدید می‌آورد.
اما افتراق «گرایش جنسی (Sexual Orientation) » نیز از مفهوم هویت جنسی مهم است. گرایش جنسی، به موضوع یا هدف تکانه‌های جنسی اشاره دارد و بیانگر تمایل جنسی – شهوانی فرد برای جنس مقابل (Heterosexual)، جنس موافق (Homosexual) یا هر دوست (Bisexual) و بستگی به این دارد که کشش فرد به ایجاد رابطه با کدام جنس بوده و خواهد بود.
اختلال هویت جنسی(Disorder Gender Identity) در پسرها بیشتر است و نسبت پسر به دختر از 6 به 1 تا 30 به 1 متفاوت است.
نرینگی (مردانگی) بستگی به اثر هورمون‌های مردان (آندروژن‌ها) در دوران جنینی دارد.
تستوسترون روی نورون‌هایی از مغز که در نرینگی (مردانگی) مغز در مناطقی از جمله هیپوتالاموس نقش دارند، اثر می‌کند. مطالعات اخیر تفاوت‌هایی را در مغز افراد دچار Transsexualism مرد به زن نشان داده است. در این افراد هسته‌های هیپوتالاموس وهسته‌قرمز مغزشان کوچکتر از دیگر مردان و در قد و قواره‌ی هسته‌های مغز زنان بوده است. امابه جز این عوامل بیولوژیک، عوامل روان شناختی و اجتماعی نیز بر پیدایش هویت جنسی مؤثرند. از نظر فرهنگی نقش‌های جنسی مشخص است. از پسرها انتظار نمی‌رود که دخترانه رفتار کنند و از دخترهاهم رفتار پسرانه پذیرفتنی نیست. این نقش‌ها آموخته می‌شوند، هرچند این یک واقعیت است که برخی پسرها مزاج ظرفی و حساسی دارند و برخی دخترها پرخاشگر و پرانرژی‌اند.
چگونگی روابط مادر با کودک در نخستین سال‌های زندگی در برقراری هویت جنسی اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد. در خلال این سال‌ها، مادران به طور طبیعی کودکان را از هویت جنسی شان آگاه کرد و سبب می‌شوند که آن‌ها جنسیت خود را بپذیرند و بدان افتخار کنند. اما مادر خشن، کنترل کننده و بی‌ارزش کننده می‌تواند در رشد و شکل‌گیری هویت جنسی کودک اختلال پدیدآورد. برخی کودکان ممکن است با این پیام روبرو شوند که اگر هویت جنس مقابل را داشتند، از ارزش بیشتری برخوردار بودند. مشکلات هویت جنسی گاه در اثر مرگ مادر، غیبت طولانی یا افسردگی او آغاز شود. در چنین حالاتی ممکن است یک پسر بچه از طریق همانندسازی کامل با مادر واکنش نشان دهد.
نقش پدر نیز در سال‌های نخست زندگی قطعاً مهم است و حضور او به طور طبیعی به فرآیندجدایی- فرایت کمک می‌کند. بدون وجود پدر، مادر و کودک ممکن است کاملاً نزدیک باقی بمانند. پدر برای پسر بچه، الگوی همانندسازی مردانه و برای دختر نخستین شئ محبوب(Love object) است.
ویژگی اصلی اختلال هویت جنسی، ناراحتی شدید و مداوم شخص در مورد جنسیت تعیین شده‌ی اوست و او تمایل و اصرار دارد که به جنس مقابل تعلق دارد. در بسیاری موارد از همان کودکی، چه دختر بچه‌ها و چه پسر بچه‌ها از پوشیدن لباس‌های جنس آناتومیکال (کالبد شناختی) خود خودداری کرده و لباس‌ها و بازی‌ها و رفتارهای جنس مقابل را بر می‌گزینند. در موارد زیادی آن‌ها ویژگی‌های آناتومیک خاص خود را رد و انکار می‌کنند.
در دوره‌ی کودکی، نمی‌توان مرز مشخص بین کودکان دچار اختلال هویت جنسی و دیگر کودکان معمول گذاشت. دختران مبتلا به این اختلال، دوستان و مصاحبان پسر زیادی داشته و دلبستگی ویژه‌ای به ورزش‌ها و بازی‌های خشن پسرانه نشان می‌دهند. این دخترها علاقه‌ای به عروسک‌بازی و خاله‌بازی ندارند و در بازی‌های کوکانه نقش پدر، برادر و دیگر افراد مذکر را به عهده می‌گیرند.
آن‌ها ممکن است از ادرار کردن در وضعیت نشسته خودداری نموده و ادعا کنند که آلت مردانه دارند و یا در آینده پیدا خواهند کرد. این دختران از داشتن پستان خوشحال نبوده و از پریود(عادت ماهانه) شدن متنفرند و چنین بیان می‌کنند که هنگامی‌که بزرگ شوند، مرد خواهندشد ؛ این مرد شدن در پندار آن‌ها به این صورت است که واقعاً یک مرد خواهند شد و نه این که صرفاً نقش یک مرد را داشته باشند.
پسران دچار این اختلال، معمولاً با فعالیت‌های قالبی زنانه اشتغال ذهنی دارند و ممکن است ترجیح در پوشیدن لباس دخترانه یا زنانه را آشکار نشان دهند واگر به لباس‌های زنانه واقعی دسترسی نداشته باشند، ممکن است از پارچه‌ها و وسایل موجود، چنین لباسی‌هایی برای خود درست کنند. این پسرها میل شدیدی برای شرکت در بازی‌ها و تفریح‌های دخترانه دارند. وقت گذرانی‌های خاص دختران برای آنان لذت بخش است. به عروسک‌های مؤنث دلبستگی زیادی نشان می‌دهند و معمولاً همبازی‌هایشان را از میان دختران بر می‌گزینند.
در خاله بازی این پسرها نقش زنان را برعهده می‌گیرند. ادا و اطوار وشیوه و سبک رفتار و احساس شان اغلب از سوی اطرافیان زنانه تلقی می‌شود. آن‌ها به طور معمول در بین پسران همسن‌شان مورد آزار واذیت و تمسخر قرار گرفته یا از سوی آن‌ها طرد می‌شوند. (در حالی که چنین برخوردی با دختران دچار اختلال هویت جنسی یا سن بلوغ به ندرت صورت می‌گیرد.) پسران مبتلا به این اختلال ممکن است چنین ادعا کنند که بزرگ شوند، مبدل به یک زن خواهند شد، یک زن واقعی. آن‌ها ممکن است چنین بیان کنند که آلت جنسی و بیضه‌های شان نفرت انگیز بوده و از بین خواهند رفت و یا این که ای کاش آلت مردانه و بیضه نداشتند. برخی کودکان به خاطر تمسخر دیگر بچه‌ها یا فشار مدرسه برای پوشیدن لباس‌های پسرانه، از رفتن به مدرسه خودداری کنند. آغاز اختلال پیش از 4 سالگی و تعارض با همسالان در 8-7 سالگی است.
اما با افزایش سن، در سال‌های نوجوانی علائم و نشانه‌های اختلال هویت جنسی شبیه بزرگ سالان مبتلا است. نوجوانان و بزرگ سالان دچار این اختلال دوست دارند که متعلق به جنس مقابل باشند و این میل خود را آشکارا بیان می‌کنند. این افراد به طور مکرر کوشش می‌کنند که به عنوان عنصری از جنس مقابل پذیرفته شوند و آرزو دارند که مانند فردی متعلق به جنس مقابل زندگی کنند و دیگران درست مانند جنس مقابل با آن‌ها رفتار کنند.
افزون بر این می‌خواهند ویژگی‌های جنسی جنس مقابل را به دست آورند و ممکن است معتقد باشند که آن‌ها با جنسیت «عوضی» و «اشتباهی» به دنیا آمده‌اند. آن‌ها چنین احساس می‌کنند که زنی «به دام افتاده» در کالبد مردانه و یا مردی «محبوس» در پیکر زنانه‌اند.
نوجوان و بزرگ سالان اغلب برای تغییر پیکر خود در خواست اقدامات طبی و عمل‌های جراحی می‌نمایند. این افراد اصطلاحاً نارضایان جنسیتی خوانده می‌شوند. «نارضایتی جنسیتی(Transsexualism)» حالتی است که فرد اشتغال ذهنی مداومی‌با رها شدن از ویژگی‌های جنسی اولیه و ثانویه جنس پیکری خود و به دست آوردن ویژگی‌های جنسی اولیه و ثانویه‌ی جنس مقابل دارد و می‌خواهد که همچون عضوی از جنس مقابل زندگی کند، لباس بپوشد و آمیزش داشته باشند.
در سابقه‌ی بیشتر ناراضیان جنسیتی، مشکلات و اختلالات هویت جنسی دوران کودکی وجود داشته است ولی تنها معدودی از کودکان دچار اختلال هویت جنسی دچار نارضایتی جنسیتی خواهند شد.
نارضایتی جنسیتی در مردان شایع تر از زنان است. شیوع آن در مردان، یک در سی هزار مرد و در زنان، یک درصد هزار زن است. بزرگ سالان مبتلا به ترنس سکسوالیزم (T.S.) از پوشیدن لباس‌های جنسیت پیکری‌شان دچار ناراحتی زیادی می‌شوند، بنابراین شبیه جنس مقابل لباس می‌پوشند و در فعالیت‌های مرتبط با آن جنس شرکت می‌کنند.
مردان از آلت تناسلی و بیضه‌های خود متنفرند و به طور مداوم نزد جراحان مختلف می‌روند تا خود را از شرشان خلاص کنند. آن‌ها چنین بیان می‌دارند که ای کاش می‌توانستند آلت و بیضه‌های شان را بکنند و به داخل چاهک توالت بیندازند. این میل به نداشتن آلت و بیضه‌ها ممکن است برتمام خواست‌های دیگر شخص چیرگی یابد.
مردان دچار نارضایتی جنسیتی (Transsexualism) برای ایجاد پستان و دیگر انحناهای بدنی زنانه، هورمون زنانه استروژن مصرف می‌کنند، با الکترولیز موهای مردانه خود را از بین می‌برند و برای برداشتن آلت تناسلی و بیضه‌ها و پدید آوردن واژن، خود را به جراحی می‌سپارند.
زنان مبتلا، پستان‌های خود را محکم می‌بندند یا با جراحی برمی‌دارند. آن‌ها برای برداشتن رحم و تخمدان‌های شان نیز خود را به جراحی می‌سپارند. برای پدید آوردن توده‌ی عضلانی مردانه و کلفت کردن صدا، هورمون مردانه (تستوسترون) مصرف می‌کنند و برای به دست آوردن آلت‌تناسلی مردانه جراحی می‌شوند. آلتی که از عضلات شکمی ‌یا رانی ساخته شده و یا با یاری جستن از پروتزهای مصنوعی درست می‌شود. این گونه جراحی‌ها می‌تواند آن چنان هنرمندانه انجام شود که به کلی فرد را از جنس مقابل پیش ازجراحی اش، تفکیک ناپذیر و جدانشدنی ‌نماید. از آن جا که درمان جراحی، قطعی است و بازگشتی ندارد، معیارهای دقیقی باید پیش از جراحی مدنظر قرار گیرد. بیمار باید دست کم برای 3 ماه و گاه تا یک سال به طور آزمایشی در نقش جنس مقابل زندگی کرده باشد. زیرا در برخی از این افراد آزمودن زندگی واقعی در نقش جنس مقابل ممکن است سبب تغییر ذهنیت آن‌ها شود، زیرا در این حالت ارتباط با دوستان، همکارن و معشوق در آن نقش دشوار می‌شود. بسیاری از نارضایان جنسیتی از تغییرات بدنی حاصل از درمان هورمونی صرف، راضی شده و فراتر نمی‌روند. تنها و پنجاه درصد ناراضیان جنسیتی که واجد ملاک‌های لازم هستند، تحت عمل جراحی تغییر جنسیت قرار می‌گیرند.
درمان‌های دارویی و روان شناختی با هدف وارونه کردن اختلال بسیار به ندرت موفق بوده است. درمانگر معمولاً اهدافی را پایه ریزی می‌کند تا به بیمار کمک شود تا با هویت جنسی مطلوبش راحت باشد و هدف این نیست که فردی با هویت جنسی مرسوم ایجاد شود.
روان درمانی‌های خانوادگی و آموزش روان شناختی خانواده در اغلب موارد بسیار سودمند بوده است.
ملاک‌های تشخیص اختلال هویت جنسی DSM-IV-TR عبارتند از :
الف- همانند سازی قوی و مداوم با جنس مقابل (که صرفاً شامل میل فرد به کسب امتیازات اجتماعی و فرهنگی جنس مقابل نباشد)
*در کودکان، با چهار مورد یا بیشتر از :
تمایل یا اصرار مکرر فرد به تعلق به جنس مقابل
ترجیخ لباس دخترانه یا تقلید ظاهر دخترانه در پسرها؛ اصرار بر پوشیدن لباس‌های مردان در دخترها
ترجیح مداوم و قوی برای نقش‌های جنس مقابل در بازی‌های تخیلی یا تخیلات مداوم در مورد تعلق به جنس مقابل
میل شدید به شرکت در بازی‌های قالبی و تفریحات جنس مقابل
ترجیح قوی هم بازی‌های جنس مقابل
* در نوجوانان و بزرگ سالان، با علائمی‌چون
ابراز تمایل برای تعلق به جنس مقابل
جازدن مکرر خود به عنوان جنس مقابل
اعتقاد شخص به این که او احساسات یا واکنش‌های خاص جنس مقابل را دارد
تمایل به زندگی مانند جنس مقابل و انتظار از دیگران که با او همانند جنس مقابل رفتار کنند
ب- ناراحتی مداوم در مورد جنسیت خویشتن یا احساس نامتناسب بودن در نقش جنسی خودی
*در کودکان، با هریک از موارد زیر:
در پسرها، تأکید بر این که آلت یا بیضه‌ها چیزی نفرت انگیزند یا از بین خواهند رفت یا تأکید بر این که بهتر بود که آلت را نداشتند یا بی زاری نسبت به بازی‌های خشن پسرانه و رد اسباب بازی‌ها، بازی‌ها و فعالیت‌های کلیشه‌ای پسرانه.
در دخترها، خودداری از ادرار کردن در حالت نشسته و تأکید بر این که دارای آلت است یا در آینده دارای آن خواهد شد. تأکید بر این که شخص نمی‌خواهد پستان‌هایش رشد کند یا دچار پریود(عادت ماهانه) شود. بی زاری بارز نسبت به لباس معمولی زنانه.
*در نوجوانان و بزرگ سالان، با نشانه‌هایی مانند:
1. اشتغال ذهنی با رهایی از ویژگی‌های جنسی اولیه و ثانویه (مانند درخواست تجویز هورمون‌ها، جراحی یا دیگر روش‌های تغییر جسمانی برای شبیه جنس مقابل شدن )
2. اعتقاد به این که شخص با جنسیت «عوضی» و «اشتباهی» زاده شده است.
پ- اختلال همراه با یک اختلال جسمی ‌دو جنسیتی(هرمافرودیزم) نیست.
ت- اختلال سبب ناراحتی چشمگیر بالینی یا تخریب در کارکرد اجتماعی، شغلی و یا دیگر حوزه‌های کارکردی می‌شود.
** اختلالات دو جنسیتی (هرمافرودیزم حقیقی یا کاذب) همراه با ملال جنسیتی، رفتار مبدل پوشی گذرای وابسته به استرس و اشتغال ذهنی مداوم با اختگی یا قطع آلت بدون تمایل به کسب ویژگی‌های جنسی جنس مقابل سه دسته اختلالی هستند که در دسته «اختلالات هویت جنسی که به گونه ای دیگر مشخص نشده است» قرار می‌گیرند.
در اختلالات دو جنسیتی(Intersex Conditions )، برخلاف اختلال هویت جنسی و نارضایتی جنسیتی، افراد جنبه‌های پیکری‌(Anatomical) و فیزیولوژیک پیدا و پنهانی از جنس مقابل را دارا هستند.
اختلال هویت جنسی (G.I.D.) و نارضایتی جنسیتی(T.S.) عجیب و غریب تر از آن چه گفته شد، نیست. نه نشانه آخرالزمان است، نه پیش ‌قراول یورتمه‌ی خر دجال! اختلالی است که بر سر آن که آن را کاملاً حاصل اختلالات دوره‌ی جنینی (پیش از زاده شدن) و یا کلاً پیامد مشکلات روانی – اجتماعی و پرورشی – فرهنگی (پس از زاده شدن) بدانیم، هنوز اختلاف است.
پژوهش این جانب که به لطف و یاری فراوان سرکار خانم دکتر رحیمیان و مرکز MRI دکتر اطهری و مساعدت و عنایت جمعی از اساتید و روان پزشکی، نورولوژی و پزشکی قانونی و اجتماعی دانشگاه علوم پزشکی تهران در حال انجام است، درست همین اختلاف دیدگاه را هدف گرفته است.
مطالعات مشابه بسیار اندک انجام شده و تنها مطالعه‌ی در حد و اندازه‌ی پژوهشی ما، بر 6 جسد مبتلایان به اختلال هویت جنسی صورت گرفته است. امیدواری من آن است که بتوانیم این پژوهش را با 60 نمونه زنده انجام دهم و مقاله‌ی آن را در مجامع بین‌المللی روان‌پزشکی و علوم‌اعصاب ارائه نمایم. بی‌شک چنین امری اعتبار ویژه و شگرفی برای میهن‌مان به ارمغان خواهد آورد. چرا که نرم افزاری Volumetry مورد استفاده‌ی ما جُز در ایالات متحده آمریکا، حتا در اروپا نیز وجود ندارد تا چه رسد به آسیا و خاورمیانه و کشورهای ثروتمند عربی.
اما صرف نتیجه‌ی این پژوهش مهم نیست. مهم تر از آن بانگ «انجام» این پژوهش در ایران ماست که امروزه زیر فشار تبلیغات همه جانبه‌ی رسانه‌های گروهی «جهان نخست» و در واقع، هجوم گسترده‌ی روانی آن‌ها قرار گرفته است و بسیاری از آنان که تصویری واقعی از کشور ما ندیده‌اند، ما را با پوششی از برگ و خاشاک بر بالای درختان و یا در شکل و شمایل بیابان‌گردان‌عربی – آفریقایی بر پشت شتران گمان می‌کنند! متأسفانه «عین» همین تصاویر را این‌جا بسیاری از بخصوص کودکان و نوجوانان دورگه یا نسل سوم مهاجر ایرانی با شگفتی بیان کرده و می‌کنند.
این طعم تلخ سیاست و مزه‌ی ناگوار امپریالیزم رسانه ای و خبری است که به راحتی هم چاره پذیر و حل شدنی نیست.
حال لحظه ای بیندیشیم که انجام پژوهشی بسیار گسترده تر و ژرف تر از پژوهش‌های انجام شده در ام القرای جهان پیشرفته و نخست چه اعتباری برای کشورمان می‌آفریند. آن هم درست در حوزه ای که از دید آن‌ها در میهن ما حوزه‌ی «تابو و امر ممنوعه» است. بی تردید آن‌ها خیال ی‌کنند که در ایران بیماران مبتلا به اختلال هویت جنسی و ترنس سکسوالیزم با شکنجه‌های مدهش اعدام می‌شوند!!
و البته این در حالی است که با وجود همه کاستی‌ها و کم لطفی‌ها و مضایقه‌های رسمی‌و غیر رسمی‌،GIDها و TSها در سیستم دادگستری و انتظامی‌ایران –پس از کش و قوس‌های فراوان- بالاخره تعریف نسبتاً مشخصی یافته‌اند و با آن‌ها نسبتاً به مماشات رفتار می‌شود و در عمل با یکی دو سالی پیگیری جدی، فرد می‌تواند به دستور قاضی و نظر کارشناسی روان پزشکی قانونی مورد عمل جراحی قانونی و رسمی‌قرار گیرد و جنسیت پیکری‌اش را با جنسیت مغزی و روانی‌اش هماهنگ و یکسان سازد.
اما این واقعیت غیرقابل کتمان و افتخار آمیز، هرگز به معنای آن نیست که T.S.‌‌‌ها وG.I.D. ‌‌‌ها در ایران آسوده می‌زنید و هیچ مشکل و دردسری ندارند. مشکل و بی‌چارگیT.S.ها و G.I.D.ها در ایران ناشی از نادانی عمومی‌و جهالت فرهنگی همه‌گیر نسبت به آن است. حتا اغلب پزشکان – جز روان پزشکان- به مشکل و در واقع «بحران» آن‌ها به دیده‌ی تردید می‌نگرند و آن‌ها را «باور» ندارند! اینان نیز چون توده‌ی ناآگاه اجتماع خود شیفته و خودبین مان، به این مسئله با دیدی کهنه می‌نگرند و هنوز به درکی نو و به روز نسبت به قضیه نرسیده اند.
شاید، اجتماع کم دانش ایرانیان پذیرش و آمادگی آشنایی همه جانبه با ترنس سکسوالیزم از طریق صدا و سیما را نداشته باشد، اما آموزش محدود تلویزیونی، که با میزگردی از متخصصان مربوطه دنبال شود، به طور حتم نه تنها مشکل آفرین نیست بلکه به یقین سودمند خواهد بود. آموزش همه جانبه‌ی این مسئله در روزنامه‌ها و دیگر مطبوعات قطعاً مورد نیاز است و باید هر از چند گاهی این موضوع، به هر بهانه، به اشکال مختلف از مقالات علمی‌تا مصاحبه با خود بیماران مطرح شود تا جامعه به شکل «مواجهه تدریجی (Graded Exposure)» با این مسئله روبه رو شود و بدون هیچ عارضه ای آن را درک و هضم کرده و بپذیرد.
از آن زمان که یکی از مجریان سرشناس مرد صدا و سیما، با تحمل رنج و مشقت‌های فراوان، در نهایت با پادرمیانی و مشاوره‌ی کارشناسانه‌ی استاد ارجمند و پیشکسوت بلند مرتبه‌ی روان پزشکی کشور- استاد دکتر طریقتی- به حکم شرعی و هزینه امام راحل تحت جراحی تغییر جنسیت (SexReassignment surgery) قرار گرفت، بیش از دو دهه می‌گذرد؛ اما متأسفانه میزان پیشرفت ارتقای دانش و بینش ما نسبت به «بحران هویت جنسی (Gender Identity Crisis)» به اندازه و شایسته‌ی «دو دهه» نبوده است. هنوز T.S.‌‌‌ها در ایران از داشتن یک NGO محروم‌اند و پیگیری و انتظار برخی برای جراحی بیش از دو سه سال زمان می‌برد! هنوز و بویژه در شهرستان‌ها با آن‌ها برخوردهایی نادرست و غیر علمی‌و غیر منطقی صورت می‌گیرد و هنوز بسیار ازخانواده‌ها آن‌ها را در خانه محبوس حتا و شکنجه کرده و به بند و قفل و زنجیر می‌کشند!!
برخوردبرخی خانواده‌ها – بویژه خانواه‌های غیرمذهبی- آن‌ها را به مرز آشفتگی، پریشانی و خودکشی می‌کشاند و در مواردی آن‌ها را به ترک خانه و حتا فرار از منزل وادار می‌سازد. و این پرسش را می‌آفر یند که چه کسی – در نبود هیچ انجمن، گروه یا سازمان حامل و مدافع- برای اینان پشتیبان و غمخوار خواهد بود؟!؟ زمانی که همخون، همخون مبتلا به «بحران هویت» را پذیرا نبوده و پس می‌زند، دیگر در این «اجتماع هزار خونِ صد رنگِ ده رو» چگونه می‌توان ایمن بود تا چه رسد به آن که ایمن زیست؟!؟

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  31  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 

 



خرید و دانلود دانلود مقاله                                اختلالات هویت


دانلود مقاله پرنده شناسی

 

 

مشخصات و ریشه واژگانی:
پرنده بزرگ تیز با منقار برگشته و محکم و دندانه دار که انواع گوناگونی دارد و ماده بعضی از انواع آن را برای شکار تربیت می کردند.1
کلمه باز به معنی پرنده معروف( باید از vaza به معنی پرنده مشتق باشد که آن هم از مصدر اوستایی vaz به معنی پریدن مشتق است.2
صورت پارسی این کلمه را baz د انسته اند و پهلوی را baz و bac یا baj .
هم چنین در فرهنگ فارسی به پهلوی صورت دیگری نیز برای نامیدن این پرنده در زبان پهلوی پیشنهاد شده است. با تلفظ caxyvak , cihrap که بنظر میاید این تلفظ با واژه (چرغ) مناسب تر باشد و احتمالاٌ نوعی خلط معنی و لغزش روی داده است. آنچه مسلم است در متن پهلوی بندهش این کلمه چنان که گذشت baj ,یاbac ثبت شده است.3
باز را در زبان عربی(بازی) و(صفر) گویند. و آن را به نام شهیاز و قوش هم می خوانند.4

 

1. فرهنگ فشرده سخن جلد1ص270
2. فرهنگ ایران باستان، ص314 به نقل از فرهنگ جانورانص123
3. فرهنگ جانوران جلد1 ص123
4. دانشنامه- جلد1- ص 228

 

نوشتارهای پهلوی:
در کتاب بندهش دو بار از باز سپید سخن رفته و در هر دو مورد جزو آفریده های اهورایی قلمداد شده است که به سود مردمان علیه( مار پردار) می جنگد:
.... مار پر دار اگر سایه بر کسی(از) مردم افکند، میرد و دادار باز سپید را برای از میان بردن ان مار آفریده است که چون آن مار پر دار شود و به زیر پرتو خورشید رود تا سایه بر مردم جاندار افتد تا می رند، باز سپید به کارزار آن مار رود و بدو ( آن مار) کشته شود. اگر پیروزی باز را باشد. مار کشته شود، اگر مار چیره شود باز را کشد، اگر هر دو هم زور شوند هر دو به یکدیگر پیچیده شوند، مرده بر زمین افتند.1

 

قصص قرآن:
در متون تفسیری و قصص، داستان ویژه ای درباره باز دیده نشد، اما نکته خاص در تاج التراجم ثبت شده است که از قول علی بن ابی طالب(ع) درباره تابوت و سکینه ی معروف بنی اسرائیل است. به این ترتیب:
علی مرتضی علیه السلام گوید: آن بازی بود بر صورتی که ان را دو سر بود و روی همچون روی مردم.2

 

1. بندهش-ص99- وص103- به نقل از فرهنگ جانوران ص123
2. تاج التراجم-ج1-ص 271- به نقل از فرهنگ جانوران ص123
نماد و جایگاه در اساطیر ملل:
باز مانند اغلب پرندگان نوع خود، با چنگال های خمیده اش نماد ربا خواری، زیاده خواهی و سلطه طلبی است از آنجایی که باز ماده از باز نر قویتر و ماهرتر است به همین جهت نشان دهنده یک زوج زن سالار نیز هست. در عهد قدیم به دلیل اخلاقیات رایج در آن دوره، نقش یک باز روی پشت دست علامت اشرافیت و برتری بود( قوش را ببیند) باز پرنده شکاری و مهاجم است و گاه نشانه قضیت است. در چین باستان، باز مسخ کبوتر چاهی است و علامت پاییز، فصل شکار و در عین حال فصل زندگی دور افتاده و بی رفت و امد. در ضمن باز، در ارتباط با لاک پشت بود، چنانچه در جه- جینگ یاد داد. در مصر باز، پرنده ای هوروس بود بنابراین علامت خورشیدی بود. باز هم مانند عقاب نماد قدرت خورشید بود. یونانیان و رومیان در باز نشانه ی خورشید می دیدند.1
مصریان و یونانیان این مرغ را مقدس می دانستند به حدی که اگر کسی سهواٌ او را می کشت خطای عظیمی نموده بود لکن قوم یهود به موافقت شریعت او را یکی از حیوانات نجسه می دانشتند2 در گذشته باز را برای شکار تربیت می کردند و در زمان ساسانیان برای شکار کسی را به باز داری می گرفتند3
پرنده ای است معروف و مشهور که سلاطین و اکابر شکار فرمایند.4

 

1. فرهنگ نمادها-ج2-ص22 2.لغت نامه دهخدا. ج3. ص 4072
3. دانشنامه.ج1.ص 228 4. فرهنگ فشرده سخن.ج1.ص 270
در قدیم شهرها را برصورت چیزها می ساختند، چنانکه شهر (شوش) بر صورت باز ساخته شد. در قدیم پادشاهان به هنگام صید برای شکار پرندگان از باز استفاده می کردند از این رو تربیت باز خود فنی عمده و از لوازم سلطنت به حساب می آمده است.1

 

داستان صوفیانه:
در اسرار نامه عطار، از باز سپید شاهانه ای سخن رفته که بر سرای پیرزنی فرود می اید و پیر زن پر و بال او را می کند و به چنگال و منقار او آسیب می رساند:
مگر باز سپید شاه برخاست بشد تا خانه ان پیر زن راست
و در کشف المحجوب هجویری به همین داستان اشاره شده است:
ولامحاله چون باز ملک بر دیوار سرای پیرزنی نشیند پر و بالش ببرند.
این حکایت به سایر متون صوفیانه نیز راه یافته است.

 

داستانهای ایرانی:
درداستانهای ایرانی اولین کسی که باز(وسایر مرغان شکاری) را آموخته کرد طهمورث بود:
زمرغان مرآن را که بد نیک تاز چو باز و چو شاهین گردن فراز
بیاورد و آموختنشان گرفت جهانی بدو مانده اندر شگفت ( فردوسی)
1. فرهنگ اساطیر.ص 270
در مروجالدذهب درباره اولین کسی که به باز شکار آموخت داستانی نقل شده است که ضمن آن پرورش باز به اقوام غیر ایرانی نسبت داده شده است. به این ترتیب که بطلمیوس جانشین اسکندر روزی در تفرج گاه خود بازی را در حال پرواز دید گفت:
« این پرنده ای که نکوست که سلاحی دارد و شایسته است که شاهان مجلس خویش را بدان زینت دهند» ... آن گاه ماری نر متعرض یکی از باز ها شد و باز ان را کشت. گفت: « این شاه است و از انچه شاهان به خشم آیند او نیز به خشم آید» و سرانجام وقتی پرنده ای را شکار کرد گفت:« این پادشاهی است که حریم خود را حفظ کند و از خوراک خویش غافل نماند».1
و پس از ان به نگهداری باز پرداخت و پس از او ملوک یونان و روم و عرب و عجم و دیگران باز نگه داشتند. در نوروزنامه دو حکایت نقل شده است که در ان ها از عزت و احترامی که باز در نزد پادشاهان داشته سخن رفته است:
چنین گویند که ماهان پادشاهی بزرگ بوده است عاقل و کافی، یک روز باز دار خویش را دید باز بر دست آب می خور، بفرمود تا صد چوبش بزدند.
گفت: ای عجب باز به تن خویش پادشاه پرندگان است و غمگسار عزیز دست پادشاهان است، روا بود که تو چنین بی ادبی کنی؟ 2

 

1. مروج الذهب. نقل از صص 295و296. به نقل از فرهنگ جانوران ص123
2. نوروزنامه ص69. به نقل از فرهنگ جانوران ص123
در داستان دوم نیز همین مضمون پرداخته شده است. از این قرار که امیر ابوالعباس، برادر فخر الدوله در کودکی زیر نظر بو عبدا... خطیب تربیت می شد. روزی بازی بر دست نشانده بود و در ان میان از دهن خیو بینداخت.
استاد او ملامت کنان گفت: ای سبحان ا... تو ملک و ملک زاده ای! عزیز ملکان بر دست تو چنین بی ادبی کنی کز دهان خیو بیندازی؟...1

 

تشبیه:
اغلب تشبیهاتی که به باز مربوط می شوند تشبیهات مرکبی است که بر پایه خوی شکارچی گری این جانور بنا شده است:
به هوا در نگر که لشکر برف اندر او چون همی کنند پرواز
رایت هم چون کبوتران سپید راه گم کردگان زهیبت باز ( آغاجی بخارایی)
و
که باز شانه کند همچو باد سنبل را به نیش چنگل خونریزتارک عصفور(رودکی)
و
سپاه خسرو مشرق به فر دولت او چنان گرفتند ان برج را چو باز حمام(عنصری)

 

1. نوروز نامه صص 69-70. به نقل از فرهنگ جانوران ص 123
و ناصر خسرو نیز بنا به عادت خویش از تصویر عینی باز و کبوتر برای بیان معنای پند و اندرز و حکمت سود جسته است:
ای باز هوات در ربوده از دام زمانه چون کبوتر
بنشان زسرت خمار و خود منشین حیران چو به چنگ باز در تیهو
یوز و باز سخن و نکته ام را بی شک دل دانای سخن پیشه شکارستی(ناصر خسرو)
پر وبال و چنگال باز و بر دست شاه نشستن او نیز گاه مایه تشبیهاتی خاص شده است:
شد از باد آبدان چون سینه باز
هزار آواز با گل عاشقی باز
چمن چون پر طاووس و لاله چون پر طوطی
هوا چون چون پشت بازاست و چمن چون سینه شاهین( قطران تبریزی)
بسا کها که بر او بر زمانه کار نکرد
کشیده چون پر بازان بر او به نعل اشکال( منجیک ترمزی)
گویی که پر باز سفید است برگ او
منقار باز لولو نا سفته برچیده( کسایی)
من ایدون چون بازم که زی تو شتابم
اگر چند از دست خود بر پرانی
چنگ بازان است گویی شاخک شاهسپرم
پای بطان است گویی برگ بر شاخ چنار( منوچهری)
تمثیل جهان:
باز به دلیل ربایندگی و حمله وری به عنوان تمثیل برای جهان و روزگار و شب و روز( باز پیسه) و نیز پیری( سفیدی موی) و مرگ به کار رفته است:
باز جهان تیز پر و خلق شکار است
باز جهان را جز از شکار چه کار است
نیست جهان خوار سوی ما ز چه معنی
خوردن ما سوی باز او خوش و خوار است
قافله نخورد و راه نزند باز
باز جهان رهزن و قافله خوار است

 

این باز سیه پیسه نگر بی پر و چنگال
کو هیچ نه ارام همی یابد و نه هال
زین پس نکند شکار هرگز
نه باز و نه یوز روزگارم
جز که هشیار حکیمان خیر از کار ندارند
که فلک بازشکار است وهمه خلق شکارند(ناصر خسرو)
کاین باز مرگ هر که سر از بیضه بر کند
همچون کبوترش بدراند به چنگلی (سعدی)
و پیری و موی سفید که به باز تشبیه شده است:
نبینی که باز سپیدی کنون
اگر کبک بگریزد از تو سزا ( بوالمثل بخارایی)
کنایه:
به دلیل ویژگی شکارگری و تیز چنگالی باز هیچ حیوانی توان مقابله با او را ندارد همین واقعیت دست مایه ی شاعران شده است تا به عنوان رمز و کنایه برایامور غیر ممکن و محال باز را در موضع ضعف قرار دهند و نوعی تصویر وارونه بسازند:
چنان اندیشد او از دشمن خویش که باز تیز چنگال از کراکا ( دقیقی)
و به این ترتیب نوعی مدح شبیه به ذم فراهم امده است نمونه های بسیاری از این کاربرد در ادبیات فارسی وجود دارد که به ذکر چند شاهد اکتفا می شود:
به مهر آن گه بود با تو مرا بود ساز
که باشد جفت با کبک دری باز
وگر گنجشک روزی باز گردد
دل رامین از این خو باز گردد ( اسعد گرگانی)
¬ ای خسرو مبارک یارا کجا بود
جایی که باز باشد پرید ماغ را(دقیقی)
باز برگیری و کبک دل به ناز آرد تو را
باز را این دوستی کی بود با کبک دری ( عنصوری)
اصطلاحات:
از معروف ترین اصطلاحات مربوط به باز ( طبلک باز) است که به تصریح غیاث اللغات ( نقاره ای کوچک باشد که باز داران و میر شکاران همراه خود دارند . هرگاه صید را برابر زمین نشسته و یا در آب شناور بینند، آن نقاره را می زنند تا از آواز آن صید از جای خود برخاسته و به پرواز آید و ایشان باز را بر آن سر دهند):
که چون از طبل باز آواز آید زشوق آن باز در پرواز آید
چو بی دل گردد و بی جان نشیند همه بر ساعد سلطان نشیند( عطار)
و از بعضی از ابیات دیگر می توان استنباط کرد که نواختن طبل برای باز نشانه پرواز کردن است و اگر د رهوا آ ن را می شنیده نشانه بازگشت محسوب می شده است:
چو در نالیدن در امد طبلک باز درآمد مرغ صید افکن به پرواز
روان شد در هوا باز سبک پر جهان خالی شدازکبک وکبوتر( نظامی)

 

ترکیبات وصفی:
باز به عنوان موصوف صفات متعددی را به سوی خود جلب نکرده است و به طور معمول به شکاری و شکارگری و شبیه به آن وصف شده است به عنوان نمونه:
روم زین جا سوی گرگان و ساری بپرانم درو باز شکاری ( اسعد گرگانی)
و
دشمن تو ز تو چنان ترسد که ز باز شکار دوست، کلنگ( فرخی)
اما در کل و به طور عمومی باز حمل کننده چند صفت ویژه است به این قرار:
بلند پروازی:
من آن بازم که پروازم بلند است شکارم آفتاب دلپسند است ( اسعد گرگانی)
و
شیر نه ای لیک شیروار بجستی باز نه ای لیک بازوار پریدی ( قطران تبریزی)

 

ربودن:
چون ماه از ربودن و چو خار از پسودن به گاه ربودن چو شاهین و بازی( مصعبی)
و
ربودی از این و بدادی مر آن را چو باز شکاری و آز شکاری( ناصر خسرو)

 

طمع کاری:
رسن در گردن یوزان طمع کرد
طمع بسته است پای باز پران
پراپرند ز طمع باز و جغدکان بی رنج
نشسته اند از ایشان طمع گسسته ستند( ناصرخسرو)
امثال:
اگر بازی اندر چغو کم نگر
و گر با شه ای سوی بطان مپر ( ابو شکور)
اگر چه کبک صید باز باشد
بدو پیدا شده است از باز بازی( ناصر خسرو)
اگر هم باز باشد بچه باز
پسر هم چون پدر باشد سرافراز ( اسعد گرگانی)
و صورت عربی این مثل چنین است:
و حق علی ابن القصر ان یشبه الصقر 1
به مو بد چنین گفت دهقان سغد
که بر ناید از خانه باز، چغد( فردوسی)
به جای مشک نبویند هیچ گه، سرگین
به جای باز ندارند هیچ گه ورکاک( ابو عباس ریحانی)
تو مرکو یی به شعر و من بازم
از باز کجا سبق برد مرکو( دقیقی)
چو کبک دری باز مرغ است ولیکن
خطر نیست با باز کبک دری را( ناصر خسرو)
مثل شد در زبان هفت کشور
شهان دانند باز ماده از نر( اسعد گرگانی)
نکند عشق ، نفس زنده قبول
نکند باز، موش مرده شکار( سنایی)

 

1. مجله یغما. سال دهم. شماره11. به نقل از فرهنگ جانوران
... بزرگ خطایی کرد که بر تخت خداوند نشست و ( گنجشک راآشیانه باز طلب کردن محال است...)1
... لا محاله چون باز ملک بر دیوار سرای پیر زنی نشینند ، پر و بالش ببرند...2

 

تصاویر گوناگون:
ارجمندی باز:
باز از جمله ارجمندی ترین حیوانات تربیت شده است. درباره محاسن و ویژگی های آن به جز کتاب های اختصاصی باز نامه، به طور پراکنده در سایر کتب گفتگو شده است تا آنجا که یکی از بندهای دعاهای موبدان در جشن نوروز آرزوی سلامتی باز پادشاه بوده است:
... اسپت کامکار و پیروز... و بازت گیرا و خجسته به شکار...3
و علت این خجستگی را ابوریحان چنین بیان کرده است:
باز مونس شکارگاه ملوک است، و به وی شادی آرند و و ی را دوست دارند و در باز خوی ها بود چنان که اندر ملوک بود از بزرگ منشی و نازکی و پاکیزگی و پیشینیان چنین گفته اند که شاه جانوران گوشت خوار باز است...
1. تاریخ بیهقی. ص685. س14
2. کشف المحجوب.ص8 س17
3. نوروزنامه.ص28. س3و4 به نقل از فرهنگ جانوران ص123
و از بهر این حال باز به ملوک مخصوص تر است که به دیگر مردمان و مر باز را حشمتی است که پرندگان دیگر را نیست.1
و به دلیل همین حشمت است که در قابوس نامه شکار با باز توصیه شده است:
پس اگر نخجیر دوست داری به نخجیر یوز و باز و چرغ و شاهین و سگ مشغول باش2
هم چنین مسعودی در مروج الذهب، شأن و موقعیت باز را زا دید حکما و پادشاهان بر می شمارد:
... خاقان ، ملک ترک گفته( باز شجاع با اراده است) و کسری انوشیروان گفته: ( باز رفیقی است که اشاره را نیکو دریابد و فرصت را اگر میسر شد از دست ندهد،)
قیصر گفته : باز پادشاهی بزرگوار است اگر محتاج شود بگیرد و اگر بی نیاز شود رها کند. و فیلسوفان گفته اند: از باز سرعت طلب و نیرومندی در کار تحصیل روزی آموز)...3

 

ضعف باز در برابر عقاب:
ابوریحان معترف است که باز از عقاب ضعیف تر است اگر چه بر ارجمندی باز تأکید می ورزد:
... و عقاب از وی بزرگتر است ولیکن آن را آن حشمت نیست که باز را...4
1. نوروزنامه.ص67.س 1تا9 2. قابوس نامه.ص 95.س3
3. مروج الذهب.ج1.ص 185 4. نوروزنامه ص67. س9

 

و همین معنی در دیوان های شعر منعکس شده است:
نهیب خلق زمیزان نهیب میزان زو
بلای کبکان باز و بلای باز عقاب ( قطران تبریزی)
و
عقابان می درد چنگال باز آهنین پنجه
تو راب ازی همین باشد که چون عصفور بنشینی (سعدی)
و
مرد اگر چه فضل دارد عاجز آید با تو هم
باز اگر چه صید گیرد، عاجز آید با عقاب( معزی)
باز سپید و شاهباز:
باز سپید بهترین انواع باز شناخته شده است ان را ( جره) نیز نامیده اند برهان قاطع می نویسد:
[ جره] به ضم اول... نرینه هر جانور باشد عموماٌ و نرینه باز را گویند
خصوصاً ... و بعضی باز سپید را گفته اند خواه نر باشد خواه ماده1

 

1. برهان قاطع( زیر عنوان جره)

 

همچنین در نوروز نامه آمده است:
انواع[ باز] بسیار است ولیکن از همه سپید چرده بهتر... و به شکار حریص تر سپید چرده بود...1
در ادبیات فارسی نیز ارجمندی باز سپید انعکاس یافته است:
من بچه فرفورم و او باز سپید است
با باز کجا تاب برد بچه فرفور( ابوشکور بلخی)
ای باز سپید و خورده کبکان را
مردار مخور به سان ناهاری( ناصر خسرو)
ملکان مرغ شرکارندو ملک باز سپید
تا جهان بود و بود مرغ بود طعمه باز
مخالفان چو کلنگند و او چون باز سپید
شکار باز بود ورچه مه ز باز کلنگ(فرخی)
و نیز استعاره برای معشوق:
حور بهشتی سرای منت بهشت است
باز سپیدی کنار منت نشیمن( فرخی)
1. نوروزنامه.ص68.س 9-10
و شاهباز که در لغت به ( بازی سپید و بزرگ[که] پادشاهان باآن شکار کنند و آن را به ترکی توغان گویند1 معنی شده است. از جمله بهترین نوع این پرنده به حساب می آید:
ز بس رفعتش شاهباز خرد نیارد بر افراز او بر پرد(لبیبی)
و
چه نسبت بود دشمنت را به تو تویی شاهباز و عدو کرجفو( طیان مرعدتی)
و تمثیل زیبایی که در وصف پیری ساخته شده است:
بر افکند پیری ضیا بر سرت به چشم بتان ظلمت است آن ضیا
نبینی که باز سپیدی کنون اگر کبک بگریزد از تو سزا(ابوالمثل بخارایی)
و نیز تشبیه گیاه پیل گوش در زیر باران به باز سپید:
گویی که پر باز سپید از برگ او منقار باز لولوی ناسفته برچده(کسایی مروزی)

 

مجسمه و پیکره:
در تفسیر سورآبادی ضمن توصیف زینت های دربار و تخت دقیانوس از مجسمه شیر و باز گفتگو کرده است به این ترتیب:
شیری از دست راست وی[دقیانوس] بداشته، همه از جواهر قیمتی و...

 

1. برهان قاطع. به نقل از فرهنگ جانوران ص123
باز زرین دیگر سوی وی بداشته، دو چشم از دو یاقوت سرخ چنان که
شعاع ان بر ملک تافتی. هر ساعت... باز پر باز کردی، مشک و گلاب چکیدن گرفتی...1
و در ویس و رامین از مرغ های زرین بر فراز رایت پهلوانان در جنگ سخن رفته است:
فراز هر یکی زرین یکی مرغ عقاب و باز با طاووس و سیمرغ
به زیر باز در شیر نکورنگ تو گفتی شیر دارد باز در چنگ( اسعد گرگانی)
محتمل است( باز چتر) که در هفت پیکر آمده است از همین نمونه ویسو رامین باشد. در حواشی هفت پیکر امده است(باز چتر تمثال باز است که بر سر چتر شاهان از زر ساخته می شده و از خواص شاهان بوده) ابیات مورد نظر در هفت پیکر و نیز در خسرو وشیرین چنین است:
چون شهنشه زصید گاه رسید باز چترش به اوج ماه رسید( نظامی)
و
به باز چتر عنقا را بگیرد به تاج در ثریا بگیرد(نظامی)

 

 

 

1. تفسیر سورآبادی.ص 213

 

تفأل به باز:
باز از معدود حیواناتی است که با آن تفأل زده اند. در نوروزنامه چنین آمده است:
و پادشاهان دیدار وی را به فال دارند و چون با بی تعبی سبک بر دست وی بنشیند و رو سوی پادشاه کند دلی آن باشد که وی را ولایتی نو به دست آید و بر خلاف این به عکس، و چون به وقت برخاستن سر فرودارد و باز دارد دلیل کند که ضعفی به کارملک درآید و ... چون به چشم راست سوی آسمان نگرد کارهای ملک بلندی گیرد و چون به چشم چپ نگرد خللی باشد و چون اسمان بسیار نگرد دلیل ظفر و نصرت بود و چون به زمین بسیار نگرد مشغولی باشد و...1

 

خاموشی باز:
در مخزن الاسرار مناظره ای میان باز و بلبل ذکر شده است که در ضمن آن بلبل شگفت زده از باز می پرسد که با وجود خاموش بودن چگونه قدر و منزلت یافته است:
در چمن باغ، چو گلبن شگفت بلبل با باز درآمد به گفت
کز همه مرغان تو خاموش ساز گوی چرا برده ای به آخر باز
تا تو لب بسته گشاده نفس یک سخن نغز نگفتی به کس
منزل تو دستگه سنجری طعمه تو سینه کبک دری
1. نوروز نامه. صص77.68. به نقل از فرهنگ جانوران ص123
باز بدو گفت همه گوش باش خاموشیم بنگر و خاموشباش
من که شدم کارشناس اندکی صدکنم و بازنگویم یکی
روکه تویی شیفته روزگار زان که یکی نکنی و گویی هزار...(عطار)

 

کلاه داری و چشم پوشیدگی باز:
از جمله شیوه های تربیت باز که رد بازنامه ها ذکر شده، آن است که در چشم باز را به وسیله ی کلاهی که بر سرش می گذاشته اند، مدتی فرو می بستند تا با بازدار الفت گیرد. این روش تربیتی باز در ادبیات فارسی مضمون ساز شده است و باز به کلاه داری و نیز چشم فروبستگی توصیف شده است:
باز پیش جمع امد سرافراز کرد از سر معالی پرده باز
سینه می کرد از سپه داری خویش لاف می زد از کله داری خویش(عطار)
و در مورد دوختن چشم باز:
آن دوخته گاهم چو باز خواهد و آن کوفته گاهم چومار دارد( مسعود سعد)

 

 

 


فصل دوم:
پرنده چرغ
مشخصات وریشه واژگانی:
چرغ یا چرخ از پرندگان شکاری است و معرب آن (صقر) است. فرهنگ معین این پرنده راچنین معرفی کرده است:
« پرنده ای است شکاری از رده شکاریان روزانه، جزو راسته عقابها که جثه اش از باز و حتی کلاغ معمولی نیز کوچکتر است... چرغ به رنگهای خاکستری با کله ای سیاه و سفید دیده می شود.»
در فرهنگ نام های پرندگان متذکر شده است که این پرنده در صفحات غرب ایران با اندکی تفاوتی باله وان(= بالا بان) نیز خوانده می شود، به این ترتیب:
« معمولاً باله وان را اگر از هنگام جوجگی از آشیان بیرون آورند چرغ و اگر با تور گرفته شود، باله وان نامند.1»
صورت سهلوی این کلمه caxrvak ، ثبت شده است.2
نکته ای که باید به آن توجه شود این است که در لغت نامه دهخدا زیر عنوان چرغ، نام سایر پرندگان شکاری را آورده است که از جمله شاهین، باز، باشد و نام های عربی زمج، اجدل، اخطب؛ صقر، علام، قطامی، نهشل، را می توان نام برد.
1. فرهنگ نامهای پرندگان. ص60. به نقل از فرهنگ جانوران ص 255
2.حاشیه برهان قاطع.زیر عنوان چرغ به نقل از فرهنگ جانوران ص 225
این امر را چنین می توان توجیه کرد که علامه دهخدا، در این مورد از منابع عربی پیروی کرده است زیرا الدمیری در حیوه الحیوان، صریحاً می نویسد که کلمه ی صقر، اسم عام برای تمام پرندگان شکاری است، به این عبارت:
« العرب تسمی کل طائر صقراً ما خلا النسر، و العقاب و تسمیه الا کدر و الاجدل...»1
«... قال ابن سیده الصفر کل شیی یصیر من البزاه والشواهین...»2
صنایی چرخ را با صفت (گیرا) وصف کرده است:
باز صیاد اجل را آتشین منقار دار
چرغ گیرای امل راکاغذین چنگال کن (سنایی)
و نیز آن را در مصاف با تزرو تصویر کرده است:
چرغان به سرجنگ درآورده تزروان
تسبیح شده از دهن مزغ مر آن را( سنایی)

 

ب: رنگ پرهای چرغ:
در موارد تشبیهی رنگ پرهای چرغ رمز تیرگی به شمار امدهاست به ویژه رنگ خاکی و خاتکستری تیره که به واسطه برخاستن گرد و خاک به وجود می آید که خود نشانه انبوهی و جوش و خروش سیاه است.
1. حیوه الحیوان.ج2.ص57
2. حیوه الحیوان ج2. ص56. به نقل از فرهنگ جانوران ص225
زمانه شد از کردچون پر چرغ
جهان جوی بگذشت برمای و مرغ( فردوسی)
و
سیاه انجمن کرد برمای و مرغ
سیه گشت خورشید چون پرچرغ(فردوسی)
در ابیات شاعران:
تشبیه ونماد:
در متون فارسی چنان که انتظار می رود، جنبه شکار گری چرخ، بر سایر ویژگی های این پرنده رجحان داده شده است و سپس رنگ ان خاکستری تیره است، به عنوان مشبه به به کار گرفته شده است:
الف: چرغ به عنوان پرنده شکاری:
قابوس نامه شکار به وسیله ی چرغ را توصیه کرده است:
« پس اگر نخجیر دوست داری به نخجیر یوز و باز و چوغ و شاهین و سگ مشغول باش»1
و در شاهنامه ، چرغ در ردیف سایر شکارچیان به عنوان وسیله ی تجمل و نشانه شکوه و موکب شاهانه، مورد نشر است:
سوی دشت نخجیر با یوز و باز همان چرخ و شاهین گردن فراز (فردسی)
1. قابوس نامه.ص 95.س3 به نقل از فرهنگ جانوران. ص225

 

و
پس اندر بری پانصد باز دار
هم از واشه و چرغ و شاهین کار ( فردوسی)

 

از باد روی خوید چو آبست موج موج
وزنوش پشت ابر چوچرغ است رنگ رنگ(خسروانی)
زشاهین و چرغ آسمان بسته ابر
رمان از غو طبل بازان هربر ( اسدی)
طعمه شیرکی شود راسو
مسته چرغ کی شود عصفور ( مسعود سعد سلمان)
بیاورد باید همی یوز و باز
همان چرغ و شاهین گردن فراز ( فردوسی)

 

 

 

فصل سوم:
پرنده شاهین:
مشخصات و ریشه واژگانی:
گونه ای پرنده است از راسته شکاریان روزانه از تیره بازها که دارای قرینه ای سیاه رنگ است در حدود 40 گونه ای از این پرنده شناخته شده است که در سراسر کره زمین منتشرند.1
چون بال گشاید با 3 متر می رسد. پرنده ای تیز بانگ، بلند آشیان سبکپر، تند نگاه، ستبر نوک، سهمگین چنگال، که بیش از صد سال زیست می کند.2
شاهین دارای پرهای زرد رنگ است ولی پرهای پشت حیوان به خاکستری میگراید و زیر گلو و زیر شکمش قهوه ای است ولی دارای خال های تیره است . نر این حیوان قدری کوچکتر از ماده است. شاهین جزو شکاریان بسیار جسور و با شهامت است و با وجودانکه ز قوش کوچکتر است به علت جسارتی که داردگاهی به عقاب و قوش حمله می نماید.
شاهین عموماً در کوههای سنگی نسبتاً مرتفع و لابه لای صخره ها تخم گذاری می کند .
1. فرهنگ معین.ج 2.ص 1400 2. فرهنگ اساطیر. ص 270
گونه مختلف این پرنده در ایران فراوان است و مخصوصاً گونه ای از آن که در کوهستانهای اطراف اردبیل است از نوع متمایز می باشد.
شاهین را صیادان جهت شکار تربیت می کنند.1 در مقاله ی عقاب آمده است متون فارسی میان پرندگان شکاری از قبیل شاهین و عقاب و نیر باز، تفاوت چندانی قائل نشده اند و در موارد بسیار، این پرندگان و ویژگی های آنان با یکدیگر مشتبه شده است. حتی در متن عربی حیوه الحیوان نیز گرچه برای شاهین، عنوانی اختصاصی ترتیب داده شده است، اما عمده ی امور و ویژگی های آن را به باز ارجاع داده است.
ابراهیم پور داوود درتمام موارد شاهین را با عقاب یکی دانشته و در ابتدای مقاله بلند و سود مند« شاهین= آله» می نویسد:
در این مقاله سخن از این پرنده [شاهین] است. در ایران باستان،...
این مرغ که امروزه نزد ما به نام عربی خود عقاب خوانده می شود...2
و به این ترتیب بر همانندی این دو تءکید می کند و در حاشیه ی برهان قاطع آمده است: چنین می نماید که صفت[ شاهین] از واژه ی شاه در آمده و این پرنده به مناسبت شکوه و توانایی و تقدس خود( شاه مرغان) خوانده شده باشد.
1. فرهنگ معینج2. ص 1400 2. فرهنگ ایران باستان.ص269. به نقل از فرهنگ جانورانص 483

 

شاید هم شاهین همانند سئنه sacna باشد که در اوستا نام عقاب «=آله» است...1
در زبان پهلوی شاهین با لفظ scnmur ، آمده که مشابهت تمام با sacna دارد. و نیز در بندهش و حواشی آن همه جا شاهین نام دیگری برای عقاب ، فرض شده است و فرهنگ نام های پرندگان، این همانندی را تأیید می کند.
در این جا به پیروی از منابع مذکور، بحث درباره ی جنبه های لغوی و متون اوستایی و نیز منابع عربی و قرآن و حدیث را به مقاله ی عقاب و نیز بخشی از مقاله باز وا می گذاریم و تنها به متون فارسی که مستقیماً کلمه « شاهین» را به کار گرفته اند اشاره می شود:
مهم ترین نقشی که شاهین در ادب فارسی ایفا می کند شکارگری و تیز چنگالی است و لازمه ی این وجه شکارگری، تیز پروازی است که از دورترین زمان ها مورد توجه بوده است. چنان که در زبور مانوی، در مزموری برای روح پیروز گر برتری شاهین را بر تمام موجودات بیان کرده است و از جمله می گوید:
... یا کدامین شاهین تو[اند] از فراز رود/ چونان که تو فراز همی روی... 2

 

1. کایگر. فرهنگ ایران شرقی. به نقل از فرهنگ جانورانص 483
2. زبور مانوی. ص 348. به نقل از فرهنگ جانوران. ص 483

 

نماد و جایگاه در اساطیر ملل:
رومیان شاهین را نماینده قدرت خارق العاده می دانستند و روی چوبه های درفش ملی خود مجسمه او را به عنوان یک قدرت شکست ناپذیر نصب می کردند. عات پادشاه روم بر ان بود که هنگام حرکت، شاهین بر فراز سر آنان حرکتمی کردند و از این علامت عظمت و بزرگی به شمار می آمد.
اولین کسی که این پرنده را بدید و شکار بکرد و در شکارگاهها او را بر رویدست خود نگاه می داشت قسطنطین بود.
چنانکه از روایات مصری بر می آید، پرستش شاهین در مصر قدیم رایج بوده است.
در افسانه های آفرینش به عنوان پیک خورشید معرفی شده ، که در کشتن گاو نخستین با همر همکاری کرد. در برخی توصیف ها، اهور مزدابه سر تشبیه شده است. که شاید مقصود همان سئنه( سیمرغ) اوستا باشد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   59 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود دانلود مقاله   پرنده شناسی


دانلودمقاله BLUETOOTH چیست؟

 

 

 


Notebook تان در کیف تان قرار دارد ، PDA (Personal Digital Assistant) خود را به کمر بسته اید ، و تلفن همراه تان در جیب جای دارد.
در سمینار امروز یادداشتهایی را در Notebook خود نوشته اید . همین که به خانه می رسید و از کنار چاپگر جوهر افشان خود عبور می کنید ، Notebook ، چاپگر را پیدا می کند و به طور خودکار یادداشتهای سمینار را به چاپگر ارسال می کند و آنها روی کاغذ چاپ می شوند .
درهمین حال ، PDA شما کامپیوتر رومیزی را تشخیص می دهد و درخواست می کند که دفتر تلفن و برنامه روزانه شما را Update شود . هم چنین همه پیامهای ایمیلی را که ارجهیت آنها را تعیین کرده اید درخواست می کند.
همه این کارها در زمانی رخ می دهد که کت خود را در می آورید و برای نوشیدن یک نوشابه به طرف یخچال می روید . در عرض چند دقیقه ، تلفن همراه شما بوق می زند تا به شما اطلاع دهد که عملیات چاپ یادداشتها تمام شده است .
به طرف چاپگر رفته و یادداشتها را می خوانید بلافاصله پس از آن PDA شما بوق می زند تا به شما بگوید که دفترچه تلفن و برنامه روزانه شما را Update کرده است و شما ایمیل جدید دارید.

 

به دنیای بلوتوث خوش آمدید :
بلوتوث یک فناوری بی سیم کوتاه برد است که به تلفنهای همراه ، PDA ، کامپیوترها ، دستگاههای ضبط و پخش استریو ، لوازم خانگی ، اتومبیلها و همه وسایل دیگری که می توانید ارتباط آنها را با یکدیگر فکر کنید امکان ارتباط می دهد .

 


توضیح بلوتوث
بلوتوث یک رشتـه خصوصیت بی سیم است که ارتباطات کوتاه برد بین وسایل مجهز به تراشه های کوچک و اختصاصی بلوتوث را تعریف می کند.
بلوتوث فقط کابلها را حذف نمی کند ، بلکه یک روش بی سیم برای وصل کردن کامپیوتر ها با همه وسایل همراه الکترونیکی فراهم می سازد و شبکه های کامپیوتری کوچک و خصوصی مشهور به PAN (Personal Area Network) یا شبکه شخصی را بوجود می آورد.
بلوتوث یک زبان مشترک بین وسایل مختلف می سازد که به آنها امکان می دهد که به آسانی با هم ارتباط برقرار کنند و بهم وصل شوند.
وسایل مجهز به تراشه های بلوتوث حدود 10 متر برد دارند و می توانند داده ها در سرعت 720 کیلوبایت در ثانیه از طریق دیوار ها ، کیف ها و پوشاک انتقال دهند.
هیجان انگیزتر آنکه اتصال دادن بین وسایل بلوتوث می تواند بدون دخالت مستقیم ما انجام بگیرد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   7 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود دانلودمقاله BLUETOOTH چیست؟


دانلود مقاله بررسی مفهوم رهبری در جامعه در آثار رومی با تاکید بر مثنوی معنوی

 

 


طبق روایت های مختلف از آدم (‌ع)‌ تا خاتم (ص )‌یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر و ائمه و اولیا همه وهمه آمده اند تا انسان را که (صاحب اختیار وجبر )‌ است هدایت کنند و او را به سرمنزل مقصود و خوشبختی برسانند . ولی از بدو تولد اولین فرزندان آدم ، هابیل و قابیل می بینیم که انسان برای ارضای نیازهای خود چه اعمالی را انجام نمی‌دهد تا به لذت های آنی خود برسد. همانطوریکه هابیل برای حس برتری جویی و خود خواهی و هوا و هوس خود برادرش هابیل را می کشد و این اولین خونی است که بر روی زمین ریخته می شود . اما پیامبران و ائمه و اولیا آمده اند . تا انسان را که (‌ اشرف مخلوقات )‌ است به مکارم اخلاقی برسانند وبه همین دلیل بیشتر روی تهذیب نفس انسانها کار کرده اند اما باید توجه داشت که در درون انسان دو نیروی متضاد اهریمنی وخدایی به طور فطری قرار داده شده است که همیشه این دو نیرو با هم در جدال و کشمکش هستند و این انسان است که باید به تقویت نیروی درونی خود بپردازد تانیروی اهریمنی را وادار به عقب نشینی کند بدین گونه میدان دید و وسعت عملیاتی نیروی خدایی بیشتر میگردد وچنانچه این پیشرفت و روند ادامه داشته باشد ، نیروی اهریمنی بصورت زندانی‌ای در می آید که در غل و زنجیر نیروی خدایی اسیر میگردد ولی به محض اینکه انسان از جاده راستی و درستی منحرف گردد ، نیروی اهریمنی قوی گشته و غل و زنجیر را از هم گسسته و به مرکز فرماندهی نیروی خدایی یعنی عقل نزدیک می گردد و آن را مورد حمله و تهاجم قرار می دهد و آنقدر این حمله را ادامه می دهد تا انسان را مسخر خود کند تا از اینجا به بعد است که دیگر انسان هر روز و هر روز به گمراهی و کجروی بیشتر تمایل پیدا می کند و از نیروی خدایی خود فاصله گرفته و خویشتن خود را گم می کند و سرانجام بدی بر تمام وجود او حاکم گشته و او را درکام خود فرو می برد . تا به ورطه هلاکت و نیستی سوق دهد و به همین دلیل است که پیامبران و ائمه و اولیا را می فرستد که دراین راههای پرخوف وخطر ، دست گیر رهروان راه حقیقت و یا دیگر سالکان وادی طریقت باشند تا انسانها را با چراغ هدایت و روشنگر و بیدار کننده خود به راه درست و مستقیم بکشانند .
چه اگر این فرستادگان و برگزیدگان ودوستان خدا نبودند ،‌ جهان یکباره به دست بشر نابود و معدوم می شد و آثاری از انسان و انسانیت باقی نمی ماند . باید این برگزیدگان باشند ،‌ تاپیروان و سالکان وادی معرفت را به سرمنزل مقصود هدایت برسانند چنانچه گفته اند :
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی
و آدمی بعد از پیامبران و ائمه نیاز به اولیاء‌ ، راهبر ، ولی، هادی و مرشد دارد .
مثل انسان و اینها مانند سفر دریایی و کشتی است . چون اینها دریای عرفان و بحر بی پایان دانش و بینش و حکمت ومعرفت معنوی را طی کرده اند و به قله رفیع وادی بیکران طریقت وسیر وسلوک روحانی و مرتبه کمال و سعادت انسانی رسیده اند وانسانها برای این سفر در دریای معرفت و شناخت نیاز به کشتی دارند و سفر دریا بدون کشتی امکان پذیر نیست ،‌اما این کشتی همان راهبر یا شیخ وهادی ومرشد می باشد . و این پیر یا مرشد است که باعث بی خطر شدن سفر در دریای پر تلاطم و طوفانزای زندگی انسان می شود و با صبر و متانت و وقار خود لنگر کشتی را به ساحل نجات می اندازد و انسان را به سلامت در ساحل خوشبختی پیاده می کند .
انسانها هم باید معتقد باشند که برحسب «‌قاعده لطف» خداوندی در هر عصر و زمان باید افرادی ممتاز از اولیاء‌ و برگزیدگان وجود داشته باشند تا این برگزیدگان بر حسب وظیفه کشتی نجات انسانها باشند و مایه ومیزان شناخت اهل هدایت از ارباب ضلالت بشوند و امر بر انسانها مشتبه نشود ،‌ که خود را فراموش کنند و از جاده راستی و درستی منحرف گردند .
همانطوری که فرعون و همه فرعونیان تاریخ در وهم افتاده و ادعای خدایی کرده و میکنند و هر گونه ظلم و ستم را به ملت های خود روا داشته و می دارند و اما فرعون به عنوان نماد و مظهر پلیدی و زشتی در تاریخ ثبت گردیده است و می بینیم که چه ظلم ها وستم ها که برقوم بنی اسرائیل کرد و هیچگونه ترس و پروایی نداشت و هر چه بیشتر می کشت حس خونخواری و خونریزی او بیشتر می گشت وخداوند هم سالیان سال او را به مال وجاه و قدرت مورد آزمایش قرار داد‌،‌ولی فرعون هر چه بیشتر غرق در فساد و گمراهی شد . تا اینکه به دستور خداوند موسایی برای از بین بردن تمامی قدرت و عظمت او قیام نمود و دیدیم که چگونه او را به خواری وذلت انداخت و سرانجام او و یارانش ومزدورانش را در رود نیل غرق کرد .
این داستان و داستانهای دیگر در قرآن نشانه ایست که انسان از خواب غفلت بیدار شده و چشم باز کند و حقایق هستی را دریابدو مطابق با جهت نظام هستی راه تکامل را پیموده و به سعادت واقعی و خوشبختی کامل نایل گردد .
ولی کو گوش شنوا و چشم بینا که بتواند از این داستانها پند و عبرت بگیرد و آنها را سرلوحه زندگی خود قرار دهد و به قول مولانا :
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ماست آنچه البته به جایی نرسد فریاد است
فرعون مشتی از خروار است و تنها او نبود و نخواهد بود که چنین کرد . بلکه فرعونیان کوچک وبزرگ در طول تاریخ بوده و هست و خواهد بود چرا که انسانها تا به خویشتن خویش باز نگردند وخود را نشناسد چنین خواهد بود و این فرمایش رسول اکرم (‌ص )‌که :
«‌من عرف نفس فقد عرف رب»‌ مصداق میکند . چون انسان تا به خودشناسی وتهذیب نفس خود توجه نکند ‏، امکان ندارد به خدا و اولیا و فرستادگان روی بیاورد و همین امر هم باعث می شود که انسان به نیروهای خدایی خود روی نیاورد . و در نتیجه نیروهای اهریمنی بر اوغالب شده و تمام قدرت و اراده را از انسان سلب کرده و او را به خود پرستی و مال پرستی وادار می کنند . و از اینجاست که انسان به گمراهی و سرکشی و عصیان دچار می شود . پس باید موسایی باشدو بیاید و گوساله پرستان سامری و بت پرستان و زراندوزان را نابود کند ،‌
تا انسانها به خود آیند و به خود شناسی و تقویت نیروهای خدایی خود بپردازند و بدانند که در هر زمان نیاز به راهبر و رهبر دارند . تا به نابودی و نیستی و گمراهی کشیده نشوند. والا تاریخ چیزی جز تکرار روزها نیست و نبوده و نخواهد بود. ناگفته نماند که انسانها باید بیدار و هوشیار شوند و از تجربه ها وزندگی گذشتگان استفاده کنند . تا به دام شیاطین که در هر زمان به هر شکلی نو وجدید انسانها را به بت پرستی به شیوه تازه وادار می کنند ،‌ نیفتند . زیرا که شناخت راه از بیراه در دنیای امروز به قدری مشکل می باشد که گاهی بعضی از سالکان راه طریقت نیز دچار وهم وخیال شده واز نیمه راه باز می گردند و دست از مبارزه وجهاد بر‌می دارند وتن به هزار پستی وزبونی می دهند ، تا به لقمه نانی دست یابند وبه زندگی فلاکت بار چند روزه و بی ارزش دینوی خود ادامه دهند . این ماجرا را در رسیدن مرغان منطق الطیر به خوبی مشاهد می‌کنیم و می بینیم که مرغان برای رسیدن به کوه قاف وسیمرغ چگونه در میان راه تاب و توان خود را از دست می دهند و حتی به هلاکت می رسند و بعضی از آنها به چه پستی و زبونی تن می‌دهند وتنها سیمرغ به راهبری هدهد می تواند خود را به کوه قاف رسانده و چهره حق و محبوب و معشوق را در خود مشاهده کنند و جلو ای از نور حق شوند .
چرا که هر پدیده ای نشانه ای از نشانه های خداوندی است . چه برسد به انسان که خلیفه خداوند بر روی زمین بوده وحامل بار امانت سنگین الهی است پس باید انسان خود را بشناسدو به وظایف خود آگاه گردد تا بتواند این رسالت عظیم ((‌خلیفه الهی ))‌ را به سلامت به سرمنزل مقصود برساند ومولوی هم میخواست با کتاب آسمانی خود این را بگوید که انسانها با پاک کردن نفس وداشتن پیرو ، مرشد و شیخ ،‌ می تواند به قله های بلند هستی دست یابد و لاغیر .
مقدمه :
رهبری مسئله ای است که جامعه از آن ناگزیر است ، یعنی هر جا اجتماعی تشکیل شود آن جامعه ، برای رسیدن به اهداف خود و تامین سلامتش احتیاج به یک رهبر شایسته دارد ،‌ که هیچ اجتماعی از آن بی‌نیاز نیست . و در این صورت مستند است فراوانی اعم از آیات قرآنی واحدایث وسخنان بزرگان ودانشمندان وجود دارد که ذکر آنها موجب اطاله کلام می‌شود .
اما بشر از آغاز زندگی مدنی خود با استفاده از همین اصل رهبری همواره در جهت کمال تعالی مدنی خود بوده ودر فاصله این ابتدا تا انتها مشاهده میشود هرگاه قومی دارای رهبری شایسته وروحانی بوده است آن قوم همواره در جهت ترقی تعالی سیر کرده وغیر اینصورت در مسیر فقر وخونریزی وتزلزل قرار گرفته اند .
مشخصات این رهبران در دو بعد قابل بررسی است ،‌ یکی درونی وسیر انفسی آنها و تسلط و رهبری آنها بر امت و پیروانشان . که در ضمن بیان چگونگی رهبری انبیاء‌ و اولیا و دیگر مردان خدا جابجا و نکته به نکته روشن می شود که چه هنگام این بزرگان امیر بر نفس خودند که آنگاه نفسشان در جهت تلاش وجهاد با نفسانیات مورد بررسی قرارمی گیرد و چه زمانی برای رهبری خلق جانفشانی می کنند .
چنانچه که در طول تاریخ دیدیم خداوند با آنکه پیامبرانی برای راهنمائی مردمان فرستاده و آنها را به راه راست هدایت نموده و با این وضع قرآن کریم می فرماید :‌
«ان لله لا یغیر ما بقوم و اما با نفسهم» ‌مردمان تا خودشان نخواهند سرنوشت آنها را تغییر نمی دهیم پس چگونه است که بشر از رسیدن در تاریخ خود مشخص نمی گرداند تا بدینوسیله مصونیت بیشتری از خطا برای خود بیابد و این کار در شناخت جاذبه های رهبری از دیدگاه مولوی تا حدودی انجام می شود زیرا او مشخصات و مختصات رهبری را در ابعاد گوناگون بر می شمرد .
انبیاء‌ از نوح تا محمد ( ص )‌ و اولیارا واقطاب و مرشدان و پیران و ابدال و دیگران مردان بزرگ را چه از سرگذشت تاریخی ومذهبیشان تا نقطه نظرات اصلاحی ودیگر اعتقاداتشان مورد برسی قرار می دهد و نکات برجسته آنها را برمی‌گزیند و بزرگ می کند و درجهت القا‌ء‌اندیشه خود از آنها کمک می گیرد . ونهایتا اینکه هیچکس منکر رهبری وارشاد نیست اما آنچه شایان توجه هست و باید روی آن کار شود اینست که چه کسی مرشد باشد و چه کسی حکومت کند و رهبر باشد و شرایط این رهبر و رئیس حکومت چگونه باشد ؟‌ !‌ اما از آنجا که خاستگاه اندیشه وفطرت مولوی اسلام است و پایگاه فطری او قرآن مجید است تبیان کل شیء و روشنگر همه چیز و همه امور است و سنت پیامبر واحادیث مروی از پیامبر تشکیل می دهد لذا در مقابل این ارسال رسول که طرف خداوند متعال برای ارشاد وراهنمائی مردمان صورت می گیرد می فرماید مردمان تاخود شان نخواهند سرنوشتشان را تغییر نمی دهیم ،‌این مطلب را هم به روشنی بیان می فرماید : ‌که هر قومی را فرا خور طغیان ونسبت کفر آن قوم عذاب می دهیم . این عذاب چه هنگام از طرف خداوند نازل می‌شود؟
روشن است بعد از انکه خداوند پیامبرانی جهت راهنمایی فرستاد وآنها راه و چاه را به مردمشان دادند و اتمام حجت نهایی را بعمل آوردند بعد از اینها چنانچه اقوامی سرکشی وعصیان نمایند سزاوار عقوبت هستند برای آنکه خداوند عادل بصراحت می فرماید :‌
ماکان ربک مهلک القری بظلم واهلها مصلحون :‌
پروردگار توآنان را که مصلحون وخوبان هستند هلاک نمی کنی و بر همین اساس است که هر قومی را فقط به فراخور طغیان ونسبت کفر همان قوم عذاب میدهد وآنرا تادیبی جهت عبرت اولوادابصار قرارمی دهد ، چنانچه در عهد نوح (‌ع)‌طوفان آب و در عهده ثمود عذاب اهل عاد را وسیله کیفر عصیان قرار داد و از جمله عذاب الهی یکی هم اینست که هرگاه خداوند بخواهد ملتی را عذاب کند آنها را دچار فرمانروایی جبار می کند .
حال برای آنکه دچار فرمانروایان جبار نشویم باید که مشخصات رهبران شایسته را بشناسیم هر چند این شناخت محدود به دیدگاه عارفی وارسته چون مولوی باشد .

رهبر - رهبری
اصطلاح انگلیسی LEADER و واژه مشتق از آن LEADING معادلی دیگر در زبان فرانسه ندارد . رهبر ، رئیسی است طبیعی . او یک راهبر است . فردی است که هدایت یک گروه را هم به جهت ارزش شخصی و هم بخاطر تمایل دیگران را به دنبال خود دارد .
توان تأثیر بر رفتار جمعی یک گروه و هدایت اعمال و رفتار اجتماعی را داراست . واژه رهبری پدیده تبلور رفتارها ، ممارست و پویایی یک گروه را تحت تأثیر یک رهبر می‌رساند . رهبری ، از جهت رهبر مستلزم برخورداری از صفات و ویژگیهای طبیعی یک رئیس (اقتدار ، استعدادهای موجد محبت و حتی در مواردی برتری جسمانی) است .
در مواردی چند ، وضع اجتماعی و اعتبار کسب شده ، فرایند شناسایی و پذیرش رهبر را تسهیل می کند . از جهت کسانی که به دنبال یک رهبر حرکت می کنند ، رهبری مستلزم آن است که تحت تأثیر قرار گیرند ، به دنبال فرمان روند و به حرکت درآیند ، بدون آنکه احساس فشار یا اجبار کنند .
رهبری ، بر حسب آنکه گروه از نوع خودکامه ، یا آزادمنش به شمار آید در عمل صوری گوناگون می یابد ، در نتیجه عمل سازماندهی و هدایت یک گروه دفاع از منافع و تنسیق فعالیتهایش ، تنظیم درونی آن با توجه به هدفهایش کاستن از تنشهای درونی ساختن وسایل و موهبات همکاری بین اعضای آن نیز رهبری خوانده می شود .
و اصطلاح Leadership معادل پیشوایی است و به کسی اطلاق می‌شود که قوة راهنمایی دارد و به هدایت انسانهای دیگر که تحت نفوذ وی قرار گرفته اند می پردازد.
و مردانی را گویند که بواسطة قوة راهنمایی صاحب نفوذ می شوند
و به دیگران سرمشق می دهند و در حکم ریسمانی جهت وصل عمل می کنند و تشویق را عهده دار هستند و از آنجایی که خود در راه پیشقدم بوده اند به عنوان سرگروه و رهبر ، راهنمایی را انجام می دهند .

 

تاریخچة مختصری در پیدایش عرفان و تصوف
مشهور چنان است که طالبان حقیقت و مکتبهای جویای حقیقت به چهار گروه تقسیم می شوند و به زبان دیگر مکاتب مختلف فکری را در اسلام به چهار گروه تقسیم می‌کنند که عبارتند از : فلسفه ، عرفان ، کلام و تصوف که پیروان آنها را به ترتیب مشائیون ، اشراقیون ، متکلمان و متصوفه نامیده اند .
در عین حال این چهار مکتب هر کدام خود مذاهب فرعی متعددی دارند و در دو امر یعنی موضوع و هدف متفق هستند و در روش یا نحوه استدلال یا چگونگی دلیل با هم متفاوت اند . مثلاً اختلاف اشراق و مشاء را در روش آن دو مکتب شمرده اند که گفته شده است مشائیان پیروان محض عقل و منطق هستند و ذوق و قریحه و سلوک و ریاضت را برای رسیدن به مطلوب و کشف حقایق کافی نمی دانند .
خلاصه آنکه ملاک وجود امتیاز چهار مکتب فکری اسلامی (فیلسوف ، عارف ، متکلم و صوفی) را از روی بینش و یا شناخت خاصی که در باب حقیقت علم دارند باید تشخیص داد یعنی فیلسوف علم را حصول صورت معلوم و عارف اشراقی حقیقت را حضور معلوم و صوفی آنرا اتحاد و وصول با معلوم و متکلم آنرا اعتقاد به وحی و پیروی و اتباع از آن می داند . که در این میان عرفان را طریقه‌ای از معرفت در میان آن دسته از صاحب نظران می‌دانیم که بر خلاف اهل برهان در کشف حقیقت بر ذوق و اشراق بیشتر اعتماد دارند تا بر عقل و استدلال .
حال منشاء تصوف : چنانکه دکتر عبدالحسین زرین کوب اشاره دارد : (جستجوی یک منشاء غیراسلامی برای تصوف اسلامی سالها و قرنهای زیادی معمای جالب و سرگرم کننده برای چندین نسل از محققان اروپایی شده است) از این رو فرضیه های گوناگون در بیان منشاء و اصل تصوف بیان شده است : منجمله این ادعا است که منشاء عمده تصوف آئین مجوسی است و فلسفه اشراقی که در ایران باستان بوده که بعدها خواهیم دید عقاید و افکار اشراقی ایرانیان در طرز تفکر بیگانگان و روشهای فلسفی دیگر ملل هم تأثیر گذاشته چنانکه فلسفه نوع افلاطون یکی از این مکتبهاست که افلاطون پیشوای این مکتب به ایران آمده و با فلسفه اشراق آشنا شده و پس از قرار گرفتن افکار عرفانی ایرانیان به موطن خود بازگشته و همچنین دانشمند ایرانی چون شیخ بهاءالدین سهروردی تمایل بیشتری به فلسفه ایران باستان از خود نشان داده و صدرالمتالهین شیرازی و حاج ملا هادی سبزواری هم در مسئله اصالت وجود از فلسفه (فهلویین) یاد کرده و نظریه آنها را پس از تشریح و تأیید، پایه و اساس فلسفه خاص خود قرار داده اند . فلسفه و مسلک مانی که بیشتر روح تصوف عملی در آن مشاهده می شود که از جمله آدابی که به مانویان نسبت می دهند دوره گردی و تجرد و عشق‌ورزی است که بعدها قسمتی از همین آداب و عادات به طرز ماهرانه در میان مسلمین به کار گرفته می شود . علاوه بر آن یک سلسله آداب و افکار صوفیان مطرح می شود که در میان دسته ای از زرتشتیان معمول و رایج بوده است که در کتاب ریاض السیاحه در این باره چنین آمده است :
گروهی از زرتشتیان اهل حال هستند و طریق ریاضات و مجاهدات و روش باطن می‌سپارند و از این راه در تزکیه نفس و تحلیه و تخلیه روح می‌کوشند و به حالت تجریه و پرهیزکاری و توکل و بردباری به سر می برند و به عقیده این گروه طالب یزدان باید نخست ، ترک دین و مذهب و آباء خویش نماید و با همه خلق صلح کند و خلوت گزیده و از غذای معتاد روزانه مقداری کم کند و طریقه ریاضت را از راه گرسنگی و خاموشی و بیداری و تنهایی و یاد یزدان دنبال نماید . این گروه کار مخصوص دارند از آن جمله ذکر چهار ضرب (رویت) است که به ترتیب ذیل انجام می گیرد :
سالک چهارزانو می نشیند و پای راست خود را به بالای ران چپ و پای چپ خود را به بالای ران راست می گذارد ودستها را از پشت سر به پاها می بندد به طوری که با دست راست سرانگشت پای چپ و با دست چپ سرانگشت پای راست را می گیرد چشمهای خویش را بر زمین می‌دوزد و این جلسه را فرنشین می گویند و باید به این ترتیب که هر دو چشم فرد بسته است سر در پیش اندازد ، و طریقه دیگر آنکه به پیر دست از کار بردارد و به گوشه خلوت و عزلت نشیند و دل را به عالم بالا بندد و به ذکر حق مشغول شود .
دیگر آنکه سالک پیکر پیرو مرشد خود را در نظر بگیر و چنان داند که وی حاضر و ناظر است و حقیقت پیر را بی چون و چگونه و بی مثل و نمونه و از جمیع اشکال و الوان و صنعت بیرون و منزه شناسد و پیوسته بر این فکر ادامه دهد و همه حواس ظاهری و باطنی را در آن متمرکز سازد . که این گونه متالقب از پیر و مرشد ، دو مبحث رهبری پیر و مرشد از دید مولوی از آن مفصلاً سخن خواهیم کرد که ریشه پیروی از پیر در ایران باستان و در کیش زرتشتی در فلسفه اشراق ایرانی قبل از اسلام وجود داشته و علاوه بر موارد مذکور اسناد و دلایل فراوان در دست است که عرفان دین زرتشت را ثابت می کند و این در کتابهای کمی که از دین باقی مانده است موجود می باشد .

سایه رهبر ، به است از ذکر حق
در مورد ضرورت پیر و دلیل را ، رای مولانا این است که باید مراحل صعب العبور و جاده ناهموار در سایه شیخ کامل و مرشد و اصل طی کرد ، زیرا بسیار کم اتفاق می‌افتد که بی پیر (به طریق اویسیان) بتوان در سرمنزل مقصود رسید ، در دفتر سوم می‌گوید :
پیر چو که بی پیران سفر
هر که در این ره ، بی قلا و فرزی رود
هرکه تازد سوی کعبه بی دلیل
هر که گیرد ، پیشریی ، بی اوستا
جز که تا در باشد اندر خافقین
مال ، او باید که کسبی می کند
مصطفایی کو که جسمش جان بود؟
هست پس پر آفت و خوف و خطر
هر دو روزه راه ، صد ساله خود
همچو این سرگشتگان ، گردد ذلیل
ریشخند شد به شهر و روستا
آدمی ، سربرزند بی والدین
نادری باشد که گنجی برزند
تا که رحمن ، علم القرآن بود

 

ولی اگر کسی بی پیر ، به مطلوب رسد ، که آن هم به عون عنایت پیران بوده است .
هر که تنها ، نادرا ، این ره برید هم به عون همت پیران رسید
لذا بهتر آن است که خار وجود را به گلبنی پیوند زنیم ، و کمتر مقید به نوادر باشیم :
یا تیر برگیر و مردانه بزن
یا به گلین ، وصل کن این خار را
تا که نور او ، کشد نار ترا
تو علی وار ، این در خیبر بکن
وصل کن با نار ، نور یار را
وصل او ، گلشن کند خار ترا

 

مولانا در تبیین و تثبیت این دستورالعمل ، در یکی از غزلیات خود می گوید که : من هم همین کار را کردم ، خار خود را به گل وجود شمس پیوند زدم ، و خود را چون سرکه یافتم ، با شکر شمس در آمیختم :

 

خویش را چون خار دیدم ، سوی گل بگرفتم
کاسه پرزهر بودم . سوی تریاق آمدم
خویش را چون سرکه دیدم در شکر آمیختم
ساغری دردی بدم ، در آب حیوان ریختم

 

اما مسئله دیگر اینجاست که به قول حافظ :
نقد صوفی ، نه همه صافی و بی غش باشد ای بسا خرقه ، که مستوجب آتش باشد
تشخیص هویت صوفی صافی و مراد حقیقی برای سالک مبتدی مثل اینجانب حقیر بسیار دشوار است زیرا :
چون بسی ابلیس ، آدم روی هست
زآنکه صیاد آورد بانگ صفیر
بشنود آن مرغ ، بانگ جنس خویش
پس به هر دستی ، نشاید داد دست
تا فریبد مرغ را ، آن مرغ گیر
از هوا آید ، بیابد دلم وینش

 

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   45 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود  دانلود مقاله بررسی مفهوم رهبری در جامعه در آثار رومی با تاکید بر مثنوی معنوی


دانلودمقاله نگرشى بر دوران غیبت صغرى و نقش نواب خاص

 
على غفارزاده
یکى از مسائلى که پیروان ادیان‏و مذاهب گوناگون ، اعم از یهودیان ،مسیحیان ، زرتشتیان و مسلمانان وهمه ملل عالم بر آن اتفاق نظر دارند،مساله ظهور یک مصلح حقیقى ومنجى اعظم در آخرالزمان است. همه‏ادیان و مذاهب حاکم بر جهان، ازکسى که نجات‏دهنده بشریت وخاتمه‏دهنده به ظلم و ستم ، جنگ،فساد، فقر و ناامنى است، سخن به‏میان آورده و آمدن او را نویدداده‏اند. همه، چشم به راه و آماده‏اندکه شایسته‏ترین انسان روى زمین،پا به عرصه ظهور گذاشته ، کمال‏واقعى انسان را ارزانى بدارد، کژیهاو کاستى‏ها را ریشه‏کن سازد،فضیلت و تقوى را بگستراند و پرچم‏هدایت و ایمان را در همه جهان‏برافرازد. محرومیت و ناکامى را ازمیان برداردو بشر را از نعمت‏آسایش بهره‏مند سازد. چرا که این‏وعده الهى تخلف‏ناپذیر است.
علامه طباطبایى رحمه الله در این زمینه‏مى‏نویسد:
«بشر از روزى که روى زمین‏سکنى گزیده ، پیوسته در آرزوى‏یک زندگى اجتماعى مقرون به‏سعادت مى‏باشد و به امید رسیدن‏چنین روزى قدم برمى‏دارد و اگر این‏خواسته تحقق خارجى نداشت،هرگز چنین آرزو و امیدى در نهادوى نقش نمى‏بست ; چنانچه اگرغذایى نبود، گرسنگى نبود، اگر آبى‏نبود تشنگى تحقق نمى‏یافت و ... ازاین روى ، به حکم ضرورت (جبر)آینده جهان روزى را در برخواهدداشت که آن روز جامعه بشرى پر ازعدل و داد شده و با صلح و صفازندگى خواهند کرد و افراد انسانى‏غرق فضیلت و کمال مى‏شوند و البته‏استقرار چنین وضعى به دست‏خودانسان خواهد بود و رهبر چنین‏جامعه‏اى منجى جهان بشرى و به‏لسان روایات «مهدى‏» خواهد بود.» (1)
بنابراین ، اعتقاد به «مهدى‏» تنهایک باور اسلامى نبوده و رنگ خاص‏دینى ندارد، بلکه عنوانى ست‏براى‏خواسته‏ها و آرزوهاى همه انسانهابا کیشها و مذاهب گوناگون وهمچنین ، بازتاب الهام فطرى تمامى‏مردم است که با همه اختلافاتشان‏در عقیده و مذهب ، دریافته‏اند که‏براى انسانیت در روى زمین، روزموعودى خواهد بود که با فرارسیدن آن ، هدف نهایى و مقصدبزرگ رسالتهاى آسمانى تحقق‏مى‏یابد و طومار ستمگران درهم‏پیچیده مى‏شود.
آرى ، جهان به سوى آینده‏درخشان و تکامل روحانى و عقلانى‏و نظام واحد و مستحکم دینى وغیبت صغرى از زمان‏شهادت‏امام‏حسن‏عسکرى‏علیه السلام‏در هشتم ربیع‏الاول‏سال‏260ق‏که حضرت‏ولى‏عصر علیه السلام متولى امرامامت گردید، آغاز شده وبا وفات «على بن محمدسمرى » چهارمین و آخرین‏نایب حضرت، در نیمه‏شعبان سال 329 ق پایان‏یافته است.
الهى،و عصر صلح و صفا و برادرى‏و همکارى پیش مى‏رود . روز موعودنزدیک است ، نشانه‏هایش یکى پس‏از دیگرى ظاهر مى‏شود و ما درآستانه فرا رسیدن روز رهایى‏انسانها از زیر یوغ استعمار واستبداد هستیم.
على‏رغم اتفاق‏نظر تمام ملل دراصل وجود «مصلح‏» در مصداق وتطبیق آن اختلاف وجود دارد.روایات نقل شده درباره حضرت‏مهدى علیه السلام و بحث از نواب خاص آن‏حضرت که در طول هفتادسال‏واسطه بین شیعیان و حضرت‏بوده‏اند و همچنین تجزیه و تحلیل‏دوران غیبت صغرى ، این اعتقاد رااز محدوده «ذهن‏» به دنیاى‏«واقعیات‏» مى‏آورد; یعنى: او یک‏حقیقت فرضى و خیالى نیست‏بلکه‏یک موجود واقعى است و وجود او رااز آینده به حال انتقال داده است تا به‏جاى باور داشتن و چشم دوختن به‏نجات دهنده‏اى که در آینده‏ناشناخته و دور پدید مى‏آید ، به‏رهایى‏بخشى ایمان داشته باشیم که‏اکنون هست و خود نیز همانند دیگرمنتظران ،چشم به راه رسیدن روزموعود است. بنابراین ، موضوع‏مهدى علیه السلام، نه اندیشه چشم به راه‏نشستن کسى است که باید زاده‏شود ونه، یک پیشگویى است که بایددر انتظار مصداقش ماند. بلکه‏واقعیت استوار و فردمشخصى است‏که در میان ما زندگى مى‏کند، ما رامى‏بیند و مانیز او را مى‏بینیم و دراندوه و شادیهامان شریک است. احادیث و نیز تاریخ غیبت صغرى،این باور را در جان مازنده مى‏کند که‏مصداق آن مصلح و موعود منتظر ،کسى جز فرزند امام حسن عسکرى‏علیه السلام و امام دوازدهم شیعیان حضرت‏مهدى علیه السلام نیست; که وجودش به‏تجربه تاریخى ثابت‏شده است.
درباره مصلح جهان ، مسائل بس‏فراوانى وجود دارد که بیان و تحلیل‏علمى و فلسفى آن ظرافت و دقت‏خاصى لازم دارد و محققان اسلامى‏در این مورد کتابهاى فراوان ومقاله‏هاى متنوع به زبانهاى مختلف‏دنیا نوشته‏اند که هر یک گوشه‏هاى‏مختلف این حادثه را روشن‏مى‏سازد.
در میان این مسائل ، موضوع‏«غیبت‏» و مسائلى که ارتباط مستقیم‏و غیرمستقیم با مساله غیبت دارند ،از اهمیت‏خاصى برخوردار است ،لذاضرورى به نظر مى‏رسید این‏موضوعات را به عنوان مباحث‏مقدماتى به صورت اجمالى بررسى‏کنیم و در مراحل بعدى به مباحث‏مورد نظر که بررسى زندگانى نواب‏خاص امام زمان علیه السلام است، بپردازیم.
غیبت
امام مهدى علیه السلام بنابر قول‏مشهور، در سال 255 ق چشم به‏جهان گشود . پنج‏سال بعد، پس ازشهادت امام حسن عسکرى علیه السلام‏ماموران دستگاه عباسى ، به خانه‏امام علیه السلام هجوم برده و در جستجوى‏فرزند و جانشین آن حضرت‏برآمدند. از این حادثه و پیشامد،معلوم شد که خطر جدى جان امام‏آینده را تهدید مى‏کند. لذالازم بودجهت محفوظ ماندن جان باقیمانده‏سلسله امامت و سلاله نبوت ومصلح بزرگ بشریت ، اقدامى جدى‏به عمل آید و به همین خاطر حضرت‏از تیررس چشمان کارگزاران خلفاى‏عباسى پنهان گردید.
غیبت امام زمان علیه السلام براى‏شیعیان بسیار سخت و دشوار بود واحتمال قوى بود که در این دوران‏دچار حیرت و سرگردانى و تشتت‏شوند، ولى براى این که شیعیان به‏غیبت امام علیه السلام عادت کنند و باغیبتش دچارشک و تردید نشوند واحساس وحشت نکنند، پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه معصومین علیهم السلام ازسالها قبل ، تدابیر لازم را اندیشیده‏بودند و در بیانات نورانى و پرمحتواى خویش ، مساله غیبت را به‏طور گسترده یادآورى نموده وافکار عمومى را جهت پذیرش غیبت‏مهیا ساخته بودند. (2)
برخى از محدثین شیعه ، اخبارمربوط به امام زمان علیه السلام و غیبت آن‏حضرت را از پیغمبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم و ازائمه معصومین علیهم السلام به ترتیب نقل‏کرده‏اند. (3)

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  18  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید



خرید و دانلود دانلودمقاله نگرشى بر دوران غیبت صغرى و نقش نواب خاص