لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:html
(یا صاحب الزّمان ادرکنا)
آشنایى با امام زمان(علیه السلام); بهترین وسیله و مطمئن ترین راه براى رسیدن به شناخت خدا است. «هرکس خدا را بخواهد، از شما آغاز کند; و هر کس او را یگانه شمارد، تنها سخنان شما را بپذیرد; و هر کس آهنگ او داشته باشد، رو به شما آورد»( [1] ).
آشنایى با امام زمان(علیه السلام); مقدّمه دوست داشتن او و دوست داشتن او، مقدمه اى براى دوست داشتن خدا است.
«هرکس شما را دوست بدارد، خدا را دوست داشته است»( [2] ).
آشنایى با امام زمان(علیه السلام); راهى براى رهایى از قید و بند جاهلیّت است. با شناخت امام زمان(علیه السلام)دین را، قرآن را و همه معارف الهى را مى توان شناخت; در حالى که بدون شناسایى او شناخت دین و فهم قرآن و درک معارف عقیم مى ماند و نجات از جاهلیّت میسّر نیست.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود:
«هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد به مردن زمان جاهلیّت مرده است»( [3] ).
آشنایى با امام زمان(علیه السلام); دست آویزى استوار براى دست یابى به هدایت و نجات از ضلالت و گمراهى است.
«خدایا حجّت خویش را به من بشناسان، که اگر تو حجّت خود را به من نشناسانى، از دینم گمراه خواهم شد»( [4] ).
بدون شناخت امام زمان(علیه السلام)، شناخت سیرت و راه او ممکن نیست، وبدون شناخت سیره و طریقه او شناخت شریعت میّسر نیست. و بدون شناخت شریعت، دست یابى به سعادت دنیا و آخرت محال خواهد بود.
امام زمان(علیه السلام)! را باید شناخت، با آرمان ها واهداف او آشنا شد، و براى یارى او آماده گشت; زیرا او تنها امام حاضر و ناظر بشریّت است. او یکتا باقى مانده خدا در زمین، و گوهر پاک زاده پیامبران(علیهم السلام)، و یگانه بازمانده نسل پیشوایان معصوم(علیهم السلام) است.
زندگانى شگفت او، غیبت پر رمز و راز او، طول عمر معجزه آمیز او و ظهور نورانى و حیات آفرین او همگى زمنیه ساز استثنایى ترین و پربارترین فصل تاریخ انسان ها بلکه والاترین و مهم ترین فراز تاریخ آفرینش، یعنى «حاکمیّت توحید در سراسر گیتى» است. به امید آن روز!
(میلاد نور)
در جوّ هراس ناک شهر سامرّا، و دور از چشم جاسوسان وگماشتگان حکومت جور عبّاسى، آخرین خورشید آسمان ولایت در سحرگاه روز جمعه پانزدهم شعبان سال 255 هجرى، در خانه کوچک امام حسن عسکرى(علیه السلام)طلوع کرد( [5] ).
او در اولین لحظات ولادت به یگانگى خدا و نبوّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شهادت داد و در هفتمین روز در آغوش پدر بزرگوارش آیه شریفه قرآن را قرائت نمود:
(وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ)( [6] ).
او را بر حسب وصیّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و مطابق احادیث بشارت آسا «محمّد» نام نهادند، تا نه فقط با سیماى زیبایش ـ که بیش ترین شباهت را به رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) داشت ـ بلکه با نام و مرامش نیز یاد آور آن آخرین پیامبر بزرگ الهى باشد و آیینه تمام نماى جدّش خاتم انبیا گردد. کنیه اش را نیز به همین مناسبت «ابوالقاسم» نهادند; اگر چه به مناسبت هایى دیگر کنیه هاى ابو جعفر، ابوعبدالله و ابوصالح نیز به آن افزوده شد.
مهدى، قائم، منتظر، صاحب العصر، صاحب الامر، صاحب الزّمان، بقیة الله، حجت الله، منصور، خلف الصالح، موعود، از مشهورترین القابى هستند که در کتاب هاى حدیث و دعا و کتب تاریخى در مورد امام زمان(علیه السلام)تصریح شده اند.
فرمت فایل : word (قابل ویرایش) تعداد صفحات : 12 صفحه
مقدمه :
دو امتیاز اساسی، انسان را از دیگر موجودات متمایز می سازد و در صورت عدم وجود این دو امتیاز، برتری انسان تنها در استفادة بهتر و شاید هوشمندانه تر از طبیعت، خلاصه شود. این دو گوهر متعالی در ذات وجود انسان بالقوه به ودیعه نهاده شده و در صورت استفادة بهینه از آن و بالفعل نمودن این قوای ارزشمند، میتوان به درجاتٍ والائی نائل آمد.
این دو گوهر ارزشمند، به بینشها و گرایشهای انسان مربوطند و آدمی را در این دو حوزه بر دیگر موجودات برتری می بخشند. انسان همانگونه که از توانائی در این دو حوزه بهره میجوید در عین حال از محدودیت هائی در این دو ناحیه نیز رنج می برد.
به این معنا که توانائی انسان در بینش و گرایش نامحدود نبوده و شعاع این توانائی، تنها محدوده ای خاص را پوشش می دهد و با تکیه بر این شعاع نمی توان همه زوایای حیات را روشن نمود.
بالفعل نمودن استعدادهای نهفته در نهاد بشر، تنها در سایه وحی الهی ممکن بوده و انسان تنها با بهره جستن از وحی میتواند آنگونه که شایستة ظرفیت وجودی اوست به زندگی خود معنا و قوام داده و مقام والای خلیفةالهی را احراز نماید، در غیر اینصورت او موجودی خواهد بود که تنها حامل استعداد انسان بودن است و نه انسان کامل آنگونه که مورد نظر دین است.
در اینجاست که ضرورت دین و دینداری و قلمرو وسیع آن، خود را نمایان می سازد. دین توانائی انسان را در دو حوزة بینش و گرایش پرورش می دهد و انسان حقایقی را که معرفت به آن تنها در سایه وجود وحی ممکن است، خواهد آموخت.
عنوان
ابراء در حقوق ایران و انگلیس
با فرمت قابل ویرایش word
تعداد صفحات: 23 صفحه
تکه های از متن به عنوان نمونه :
چکیده
اصطلاح فقهی و حقوقی ابراء، به مفهوم گذشت اختیاری داین از دین خود، و نیز بررسی ماهیت و اوصاف آن، از دیر باز مورد توجه فقیهان اسلامی بوده و حقوقدانان هم بر ابعاد بحث، غنا و تنوع آن افزودهاند.
مقاله حاضر نیز این مهم را بررسی و با مراجعه به متون فقهی معتبر عامه و خاصه و نقل و نقد آراء و نظرات حقوقدانان ، به ویژه از طریق مطالعه تطبیقی در حقوق سایر کشورها، به صورت مستدل، پیرامون شرایط، طرق اثبات و آثار این عمل حقوقی به بحث پرداخته است.
کلید واژهها:
ابراء، ایقاع، ذمّه، دین، اختیار.
ایراد نخست وارد نیست؛ چون، از سیاق عبارتی که در ماده 289 ق. م به کار رفته است، میتوان استفاده کرد که ابراء از دیدگاه قانونگذار مدنی، عمل حقوقی یک طرفه است و مطابق با آن، این داین است که با اراده خود ابراء را محقق میسازد و این خود میتواند بر تبرعی بودن آن نیز دلالت داشته باشد؛ زیرا، اگر ابراء در مقابل دریافت عوض انجام گیرد، سقوط دین با اراده دو نفر (داین و مدیون) صورت میگیرد، نه اراده داین به تنهایی.مضافاً این که، از عبارت «صرف نظر نماید» که در این تعریف به کار رفته است، میتوان استنباط نمود که ابراء، اسقاط دین به طور مطلق و بدون انتظار دریافت مالی از مدیون و ایجاد تعهد و التزامی برای اوست؛ هر چند که، چنین تعهدی، فرعی و به صورت شرط باشد.(4)
ایراد دوم نیز نمیتواند مورد تأیید قرار بگیرد؛ زیرا، آوردن شرط «اختیار» در تعریف ابراء، که خود امری نامعهود از قانونگذار است، بیانگر این معنی است که، رضای ابراء کننده، در هنگام انشای ابراء، از ارکان این عمل حقوقی است و ابراء، بدون اختیار نمیتواند مؤثر واقع شود.
قانون مدنی ایران، در بند 3 از ماده 264، ابراء را به عنوان یکی از اسباب سقوط تعهدات ذکر کرده و ضمن مواد 289 تا 291 به بحث درباره آن پرداخته است.
نگارنده در این مقاله، مطالب مربوط به ابراء را در چهار قسمت: ماهیت ابراء، شرایط ابراء، وسایل اثبات ابراء و آثار ابراء، مورد بررسی قرار داده است.
و...............
داستانی کوتاه از سری ماجراهای شرلوک هلمز. معروفیت هولمز به خاطر قدرت استثایی او در مشاهده جزئیات و استنتاج منطقی بر اساس آن است، قدرتی که وی را بدون شک معروفترین کارآگاه تخیلی جهان و یکی از مشهورترین مخلوقات داستانی همه اعصار ساختهاست و علاوه بر همراه همیشگی او «دکتر واتسن» و ماموران اسکاتلندیارد خواننده را نیز به حیرت وا میدارد.
مشکلات خود را در whatsApp یا Viber با ما به اشتراک بگذارید
برای پاسخگویی سریعتر و بررسی شکایات و انتقادات
سیستم پاسخگویی انلاین لحظه ای راه اندازی کرده ایم
شاید بتوانیم ، با تیمی قدرتمند به سوی پیشرفت در تجارت الکترونیک گام برداریم
لازم به ذکر است ، شما می توانید تمام پیشنهادات ، درخواست ها و سفارشات خود را برای ما ارسال کنید
09382490907
پاسخگوی 24 ساعته شما
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 7
فهرست مطالب:
رابطه دین و اخلاق
معمولا در ارتباط دین با اخلاق سه فرضیه تصور مىشود:
نظر دانشمندان غربی درباره ارتباط دین و اخلاق
پاسخ دانشمندان اسلامی
منبع
رابطه دین و اخلاق
بحث و بررسى، رابطه دین و اخلاق بهصورت مستقل در جامعه ما کمتر مطرحشده ولی در مغربزمین تحولات ونوسانات فکرى زیادى در این زمینه انجام گرفته است. نقطهعطف مهم در تاریخ فرهنگى اجتماعى مغربزمین رنسانس است، تا قبل از رنسانس، دین رایج در آن دیار که همانمسیحیت بود بر همه شئون زندگى مردم از جمله علم، فرهنگ،سیاست، اجتماع، اخلاق و سایر مسائل حاکم بود و با شکست کلیسا در صحنههاى مختلف، مردم نیز از دین و گرایشهاى دینى بیزار شدند و بهجاى گرایش به خدا، گرایش به انسانمدارىمطرح شد. کار به آنجا رسید که بعد از انکار الهیات و معارفدین آنها احساس نیاز به نوعى دین کردند و کسانى مانند اگوستکنت فرانسوى که دوران حضور دین را سپرىشده اعلام کردهبودند ، دین انسانپرستى و انسانمدارى را بهجاى آن اختراع واعلام کردند. بهدنبال این تحول فکرى و فرهنگى در تمام شاخههاى معارف انسانى تحولات عظیمى پدید آمد و نوسانات مختلفى درخطوط مختلف پراکنده شد که هیچ جهت واحدى نداشت. یکی از این زمینه ها زمینه ارتباط دین با اخلاق است . بحثهاىزیادى در زمینه ارتباط دین و اخلاق مطرح شده است .
معمولا در ارتباط دین با اخلاق سه فرضیه تصور مىشود:
یکى اینکه دین و اخلاق دو مقوله مشخص متباین ازهم هستند و هرکدام قلمرو خاصى دارند و هیچ ارتباط منطقىبین آنها وجود ندارد. اگر مسائل دینى با مسائل اخلاقى تلاقىپیدا مىکند یک تلاقى عرضى و اتفاقى است و یک رابطهمنطقى نیست که بین دین و اخلاق اتصالى برقرار شود. زیرا هرکدام فضاى خاص خود و قلمرو مشخص دارند که از هم دیگرجدا هستند و ربطى بههم ندارند. اگر به یکدیگر ارتباط پیدامىکنند مثل این است که دو مسافر هرکدام از یک مبدئى بهسوىیک مقصدى حرکت کردهاند و در بین راه اتفاقا در یک نقطهاى همدیگر را ملاقات مىکنند، ولى این معنایش این نیست که بین این دو مسافر یک رابطهاى وجود دارد. پس یک فرضاین است که دین و اخلاق چنین وضعى دارند، مثلا گفته شود کهقلمرو دین مربوط به رابطه انسان با خدا است اما اخلاق مربوط بهروابط رفتارى انسانها با یکدیگر است.فرضیه دوم این است کهاصلا دین و اخلاق یک نوع اتحاد دارند یا یک نوع وحدت بینآنها برقرار است یا به تعبیر امروزیها یک رابطه ارگانیک بینآنها است. البته این رابطه باز بهصورتهاى فرعىترى قابل تصوراست ولى آنچه به فرهنگ ما نزدیکتر و قابل قبولتر مىباشد ایناست که اخلاق بهعنوان یک جزئى از دین تلقى شود ما با اینتعریف آشنا هستیم که دین مجموعهاى است از عقاید و اخلاق و احکام، پس طبعا اخلاق مىشود جزئى از مجموعه دین،رابطهاش هم با دین رابطه ارگانیک و رابطه یک جزء با کلاست مثل رابطه سر با کل پیکر انسان. از باب تشبیه مىتوانگفت، اگر ما دین را به یک درختى تشبیه نماییم، این درختداراى ریشهها و تنه و شاخههایى است. عقاید همان ریشههاستو اخلاق تنه درخت است و شاخه و برگ و میوه درخت نیزهمان احکام است. رابطه تنه با خود درخت رابطه دو شىءنیست. تنه هم جزء خود درخت است. در این تصور رابطه دینو اخلاق رابطه جز با کل است یا چیزى شبیه به اینها، مىشودفرض کرد منظوراین است که یک نوع اتحاد بین دین و اخلاق در نظر گرفتهمىشود که یکى در درون دیگرى جا بگیرد.