دانلود پایان نامه رشته علوم اجتماعی بررسی و شناخت مسائل و مشکلات زنان شاغل با فرمت ورد وقابل ویرایش تعدادصفحات113
چکیده
این تحقیق به منظور شناخت و بررسی مسائل و مشکلات زنان شاغل صورت گرفته است.
در این پژوهش 40 نفر از زنان شاغل در مشاغل گوناگون (اعم از: کارمند (دولتی) و آزاد) به طور کاملا تصادفی نمونه گیری شده اند که از قسمت های مختلف شهرستان کرج انتخاب شده اند.
جهت گردآوری داده ها در مورد این شناخت و بررسی، پرسشنامه ای تنظیم شده است که شامل 22 سوال می باشد که این سوالات در رابطه با اهداف پژوهش تنظیم و مشخص شده اند که از قبل سوالاتی در این باره مطرح شده بود. از جمله:
- آیا بین درک سرپرست و میزان تحصلات رابطه وجود دارد؟
- آیا بین مسابقه خدمت و درک سرپرست رابطه وجود دارد؟
- آیا بین شغل همسر – سمت – میزان تفاهم و همفکری با همسر رابطه وجود دارد؟
- آیا بین تعداد فرزندان و ساعات اضافه کار رابطه وجود دارد؟
و ...
که این سوالات و گونه و نحوه پاسخ گویی آنها توسط جداول دو بعدی و سه بعدی مورد بررسی قرار گرفته اند در نهایت نتایج حاصله ذکر شده است.
مقدمه:
حیات انسان در جامعه با کار عجین شده است، جانداران دیگر زندگی خود را مدیون مواهب طبیعت و غرایز خویش هستند و بدون تفکر و تلاش ویژه و با استفاده از مواهب طبیعت زندگی می کنند. انسان تنها در دورانی کوتاه از تاریخ در وضعیت صرفا طبیعی زیسته است و به سد جوع قناعت کرده است. بشر از همان سپیده دم تاریخ، با به کارگیری هوش و آگاهی و فعالیت های پیچیده مغزی خویش به ابزارسازی پرداخته است و ماده و طبیعت را به خدمت خود درآورده است. او به آنچه مستقیم در دسترسی داشته است، اکتفا نکرده است و بلکه همواره در تلاش و تکاپو و جست و جو بوده است تا با استفاده از آنچه در دسترس دارد به آنچه در دست ندارد، اما نیاز به آن را احساس می کند دست یابد و بدین ترتیب کار وی هر روز پیچیده تر شده و از مرحله طبیعی و غریزی بیشتر فاصله گرفته است و بدین گونه جنبه فرهنگی کسب کرده است. (توسلی، غلامعباس، جامعه شناسی کار و شغل، صفحه 3)
علل کار کردن:
ارضای نیازهای جسمانی که از طریق کسب پول در مقابل انجام کار حاصل شود، نمی تواند تنها لازم و کافی برای کار کردن محسوب گردد، ارضای نیازهای روانی و اجتماعی نیز از تعیین کننده های علت مهم در اشتغال و نوع آن به شمار می روند. به نظر میننجر (Minniger) (1952) عواملی را که موجب کار کردن می شوند، می توان به شرح زیر برشمرد:
1- کار کردن وسیله ای برای صرف ا نرژی در راه مطلوب است. (حفظ تعادل فیزیولوژیکی)
2- کار کردن وسیله ای برای ایجاد روابط اجتماعی با دیگران است.
3- از طریق کار، فرد خود را جزئی از جامعه محسوب می دارد.
4- از طریق کار کردن، انسان به ارزشیابی توانایی ها و مهارت ها و نیز کشف محدودیت های خود می رسد.
5- کار کردن نشانه ای از بلوغ و بزرگسالی است، یعنی تا زمانی که فرد شغلی به دست نیاورده است، خود را مستقل نمی داند و به عنوان عضوی وابسته به اعضای خانواده با آنها زندگی می نماید.
دانش و ظرفیت علمی نیروی انسانی هر جامعه مهمترین عامل در بهره برداری بهینه از منابع مادی و معنوی و اساسا توسعه فرهنگی و اقتصادی آن جامعه است. بنابراین جامعه هایی که قصد دارند در مسیر توسعه گام بگذارند، باید بتواند از نیروی انسانی خویش اعم از زن و مرد به نحو احسن استفاده کند. زیرا تنها عاملی که سرعت و آهنگ رشد و توسعه اقتصادی – اجتماعی هر کشوری را تعیین می کند، منابع انسانی آن جامعه است. (دان بلانت، مارک جکسون، اقتصاد کار و نیروی انسانی، صفحه 8)
جامعه انسانی متشکل از زنان و مردانی است که در روابط متقابل اجتماعی قرار گرفته است و هم یک از دو جنس، در عین وابستگی متقابل به یکدیگر، نقش و کارکرد ویژه ای را بر عهده گرفته اند. بی تردید زنان به عنوان نیمی از جمعیت تاثیر مستقیمی در پیشرفت و توسعه جامعه دارند و استراتژیهای یک جامعه توسعه یافته بایستی حتما بر مبنای مشارکت فعال هر چه فعال تر بانوان در امور اقتصادی، سیاسی و اجتماعی طراحی گردد. در دیدگاه اسلام و مقررات مربوط به آن، میزان مسئولیت های سیاسی – اقتصادی و اجتماعی بانوان نسبت به مردان به نحو اصولی و واقع بینانه ای دارای تفاوت هایی است که رعایت نکردن آن باعث بروز مشکلات جدی در ساختار جامعه و به ویژه خانواده می شود. همانطور که تلقی تفاوت بین زن و مرد به عنوان تبعیض، در جامعه مشکلات و فشارهایی را بر زنان، به ویژه زنان شاغل تحمیل می کند که نهایت باعث کاهش کارایی و انگیزه در زنان می گردد. (دان بلانت، مارک جکسون، اقتصاد کار و نیروی انسانی، صفحه 11)
در تعریف شهر اتفاق نظری وجود ندارد و در تعاریف بیان شده بر مواردی نظیر تعداد جمعیت، نوع فعالیت های اقتصادی، حوزه اداری و موارد دیگری اشاره شده است لیکن در بعد جهانی برای شناخت شهر از روستا بیشتر بر تعداد جمعیت تاکید شده است..
با توجه به کم وکاستیهای مربوط به تعاریف شهر، تاکید بر نقش شهر (نوع کارکرد) بهتر ما را در شناخت شهر و تمایز قائل شدن بین آن و روستا هدایت می کند. بدین معنی که در شهر ها نقشهایی وجود دارد که روستاها فاقد آن هستند. بنابراین در شناخت شهر به دو کارکرد بیشتر توجه می شود؛ یکی اینکه شهرها کارکرد غیر کشاورزی دارند و دوم اینکه اغلب شهر ها به تولید کالا و بیش از آن به مبادله کالا می پردازند؛ یعنی اینکه فعالیت های غیر کشاورزی بر اقتصاد شهر غلبه دارد..
این فایل دارای 63 صفحه می باشد.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:19
Religion and Science: History, Method, Dialogue
Edited by Mark Richardson and Wesley Wildman
London: Routledge, 1996, 379p.
حوزة علم و دین، یکی از حوزههای پژوهش میانرشتهای (interdisciplinary) است که عمدتاً در چهار دهة اخیر در سطح بینالمللی شکل گرفته و بهتدریج از شاخههای فراوانی برخوردار گشته است. این حوزه، امروزه توجه گروه گستردهای از دانشمندان، فیلسوفان و عالمان الهیات را بهسوی خود جلب نموده است بهنحوی که جدای از ارائة دروس دانشگاهی، مراکز پژوهشی متعددی بهطور جدی و با اتخاذ ابزارها و شیوههای جدید، دستاندرکار تحقیق گسترده در این زمینهاند. پس از نزدیک نیم قرن، علاوه بر چاپ صدها کتاب، مقالات فراوانی نیز در نشریات علمی و تخصصی انتشار یافته است که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به مسائل و مباحث «علم و دین» و شاخههای مختلف آن پرداختهاند. به دلیل نیاز جدی به تدوین متون درسی در این حوزه، تاکنون چند کتاب مناسب منتشر شده است که معرفی و آشنایی با آنها میتواند برای اساتید و دانشجویانی که علاقهمند پژوهش در این زمینهاند سودمند باشد.
این کتاب در زمرۀ کتابهای درسی مهمی است که طی ده سال اخیر در حوزۀ مباحث «علم و دین» انتشار یافته است. مقالههایی که در این مجموعه گردآوری شدهاند رویکردهای تاریخی، روششناختی و مدلهای گفتگو را در پژوهشهای اخیر این حوزه، تحت پوشش قرار میدهند. ایان باربور (Ian Barbour) که از پیشکسوتان مباحث علم و دین در پنج دهۀ اخیر به شمار میآید در دیباچۀ مختصرش بر این کتاب، آن را نمونهای جذاب و برجسته از گفتگوی واقعی میان دانشمندان و عالمان الهیات به شمار میآورد. گردآورندگان در مقدمۀ عمومی خود بر این کتاب، بحث مفیدی را دربارۀ موقعیت کنونی مباحث علم و دین ارائه میکنند و در آن تأکید میکنند که این کتاب، راهنمای مفیدی برای مباحث میانرشتهای و پیچیدهای ـ که با نام علم و دین در حال رشد است ـ شمرده میشود و کسانی که با دین یا علوم طبیعی یا هر دو آشنایی دارند بیشترین بهره را از این کتاب خواهند برد. در این مقدمه تأکید میشود که در بیشتر مباحث این کتاب و به ویژه در مقدمههایی که بر بخشهای مختلف آن نگاشته شده است منظور از الهیات، بخشی از دین است که به مباحث فکریِ دین مربوط میشود و به تشریح و توجیه باورهای دینی میپردازد. نویسندگان این مقدمه، هدف اصلی این کتاب را درآمدی میدانند برای آشنایی با روابط پیچیده و جذاب علم و دین در طول تاریخ و در دوران معاصر؛ همچنین مخاطبان اصلی آنرا خوانندگانی میدانند که از پیشزمینههایی در علم، دین یا هردو برخوردارند. برای رسیدن به این منظور، سه بخش اساسی معرفی میکنند. در نظر گرفته شده است: نخست، نگرش تاریخی؛ دوم، بررسی شباهتها و تفاوتهای معرفت علمی ودینی؛ و سوم، تلاش برای گفتگوی مضامین خاص علمی و الهیاتی؛ بدین ترتیب سه بخش اصلی این کتاب عبارتاند از: تاریخ، روش و گفتگو.
مقدمه این کتاب بهگونهای طراحی شده است که با مطالعة آن، خوانندگان میتوانند به دورنمایی از ویژگیهای مباحث «علم و الهیات» که در سالهای اخیر از رشد چشمگیری برخوردار بوده است دست یابند. در این بخش، از استعارة «پُلسازی» (building bridges)، استفاده شده است. از این دید، مباحث علم و الهیات در واقع کوششی است برای پل زدن میان دو سرزمین که در عین جدایی و امتیاز از یکدیگر، پیوندهای وثیقی نیز میتوانند داشته باشند که البته تشخیص زمینههای این ارتباط و به فعلیت رساندن آنها به کار تخصصی و زیربنایی نیاز دارد ـ همانگونه که ساختن یک پل زیبا و مستحکم میان دو سرزمین به کار فنی و کارشناسی عمیق همراه با محاسبات پیچده نیازمند است. اینجا به جنبههای قابل توجهی از این استعاره که میتواند برای تصویر نمودن ارتباط علم و الهیات مفید باشد اشاره شده است و در عین حال، تفاوتهایی که نباید آنها را نادیده بگیریم گوشزد میشود. با توجه به آنکه عمدة مباحث «علم و الهیات» در حوزة سه دین بزرگ ابراهیمی، یعنی اسلام، یهودیت و مسیحیت مطرح میشود باید به محور مشترک این ادیان و تأثیر آن بر جهانبینی و نهایتاً چگونگی ارتباط آن با تصویری که علم از جهان ارائه میکند توجه اساسی شود. وحدت خداوند بهعنوان آفریدگار همة جهان میتواند محور مشترکی برای هر سه دین بزرگ ابراهیمی تلقی شود که مستقیماً هرگونه پژوهش دربارة ارتباط علم و الهیات را جهتمند میسازد. از جمله مهمترین پیشفرضهایی که در اینگونه مباحث وجود دارد آن است که گزارههای الهیاتی را باید در مقام بیان واقعیت و حقایق جهان تلقی نماییم که طبعاً از ارزش صدق و کذب برخوردار خواهند بود و دقیقاً به همین لحاظ است که میتوانیم ارتباط آنها را با گزارهها و توصیفات علمی ـ که به جهان واقعی میپردازند ـ بررسی کنیم. از اینرو، اگر همة این گزارهها را در مقام بیان واقعیت و حقایق جهان بدانیم طبیعی است که در عین پذیرش جدایی حوزههای علم و الهیات میتوانیم از مشارکت و ارتباطی که آنها در ترسیم تصویر کلانِ جهان ایفا میکنند سخن بگوییم. نویسندگانِ مقدمة این کتاب، به سه نکته بهعنوان ویژگیهای امیدبخش برای آیندة پرثمر اینگونه مباحث اشاره میکنند. نخست، در دوران معاصر پیشرفتهایی در حوزة علم به دست آمده است که میتواند زمینههای روشنی را برای تعامل علم و الهیات نشان دهد که از جملة آنها میتوانیم به نظریههای جدید در کیهانشناسی، فیزیک نظری، زیستشناسی ملکولی و علوم مغز و اعصاب اشاره کنیم. دوم، در طول سالهای اخیر، فهم روشنتری دربارة شباهتها و تفاوتهای میان روشهای علم و الهیات به دست آمده است.