دانلود پایان نامه رشته تاریخ - بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص و نقش آنها در تحولات مهم تاریخ اسلام با فرمت WORD

دانلود پایان نامه رشته تاریخ - بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص و نقش آنها در تحولات مهم تاریخ اسلام با فرمت WORD

نقش شخصیت در تاریخ

تجربه‌های‌ تاریخی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ ترقی‌، تعالی‌ و فروپاشی‌ هر مملکتی‌ به‌ نقش‌ نخبگان‌و شخصیت‌های‌ مهم‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ آن‌ جامعه‌ وابسته‌ است‌ و اندیشه‌ و تفکر آنها دراجرای‌ برنامه‌های‌ سیاسی‌، اجتماعی و ‌ چگونگی‌ تحقق‌ خواستهای‌ مردم‌ به‌ میزان‌ تعیین‌کننده‌ائی سرنوشت‌ ساز و موثر است‌. بدیهی‌ است‌ نقش‌ اینگونه‌ شخصیتها را در ایجادفرصتهاو یا بهره‌ برداری‌ از فرصتهای‌ موجود به‌ هیچ‌ روی‌ نمی‌توان‌ انکار کرد.

بدین‌ ترتیب‌ می‌توان گفت‌ شخصیتها و بزرگان‌ عامل‌ تحول‌ تاریخ‌ بوده‌اند. در اینجا سوالات‌متعددی‌ مطرح‌ می‌شود؛ از جمله‌ اینکه‌ ایشان‌ این‌ قدرت‌ و نیرو را از کجا گرفته‌ و منشا آن‌ چه بوده است‌؟ و یا اینکه‌ آنها تا چه‌ اندازه‌ در گردش‌ چرخ‌ تاریخ‌ نقش‌ موثری‌ داشته‌اند؟ و...

اصولا نظرات‌ متعددی‌ در جواب‌ این‌ پرسشها در خصوص‌ تاثیر گذاری‌ آنها در تاریخ‌مطرح‌ می‌شود. شهید مطهری‌ ضمن‌ غلط‌ پنداشتن‌ نظریه‌ زیر می‌نویسد: «عده‌ای‌ معتقدندتاریخ‌ را نوابغ‌ به‌ حرکت‌ در آورده‌ و حتی‌ جهت‌ تاریخ‌ را آنها انتخاب‌ کرده‌اند و هر طوردلشان‌ خواسته‌ تاریخ‌ را ساخته‌اند، اندیشه‌ و فکر آنها بوده‌ که‌ جامعه‌ بشری‌ این‌ طور که‌هست‌ باشد و همانها بوده‌اند که‌ تاریخ‌ را ساخته‌اند. معمارهای‌ این‌ ساختمان‌ بزرگ‌، همان‌یک‌ عده‌ مردم‌ نابغه‌ بوده‌اند. در هر ملتی‌ یک‌ یا چند نابغه‌ وجود دارد که‌ تاریخ‌ آن‌ ملت‌ رانوشته‌اند. مثلا فرانسه‌ را ناپلئون‌ ساخته‌، و روسیه‌ رالنین‌ بوجود آورده‌، روسیه‌ ساخته‌دست‌ لنین‌ است‌ به‌ این‌ معنا که‌ اگر لنین‌ نبود روسیه‌ای‌ در کار نبود؛ و هر ملتی‌ همین‌ طوراست‌».[1]

در این‌ نظریه‌ نقش‌ شخصیتهای‌ مهم‌ تاریخی‌ در ایجاد و تحول‌ تاریخ‌ بصورت‌ اغراق‌آمیزمطرح‌ شده‌ است‌ و عوامل‌ دیگرکاملا مورد انکار قرار گرفته‌ است‌. در صورتی‌ که‌ اگر دیگرعوامل‌ همانند افراد جامعه‌، شرایط‌ اقتصادی‌، مختصات‌ جغرافیایی‌ و... حضور نداشتند، قطعا نوابغ‌ و شخصیت‌های‌ مهم‌ تاریخی‌ نمی‌توانستند کاری‌ را صورت‌ دهند. و دراینجاست که باید گفت‌ نمی‌توان‌ نقش‌ دیگر عوامل‌ را نفی‌ نمود.

آنچه‌ که‌ باید به‌ آن‌ اشاره‌ نمود، اینکه‌: نوابع‌ موثرند به‌ این‌ معنا که‌ همه‌ افراد بشر موثرند،زیرا آنها شریک‌ در اجتماعند، و اگر ملتها و افراد نبودند مسلما نوابغ‌ بدون‌ بازو بوده‌ ونمی‌توانستند خود را بروز داده‌ و کاری‌ انجام‌ دهند. پس‌ نه‌ آنها در واقع‌ جهت‌ تاریخ‌ را انتخاب کرده‌اند و نه‌ ملتها هیچ‌ نقشی‌ نداشته‌اند. اگر هنگامیکه‌ نابغه‌ ظهور می‌کرد، افرادی‌نبودند که‌ اراده‌ او را اجرا نمایند و طرح‌ او را به‌ مرحله‌ عمل‌ در آورند آیا کاری‌ انجام‌میشد؟ بنابراین‌ نظریه‌ بعدی‌ می‌گوید«نوابع‌ آندسته‌ از افراد هستند که‌ طبیعت‌ جامعه‌ وقوانین‌ حاکم‌ بر آن‌ را بهتر از دیگران‌ می‌شناسند و همان‌ کاری‌ که‌ نوابغ‌ علم‌ و صنعت‌ درزمینه‌ علوم‌ انجام‌ می‌دهند، این گروه‌ نیز در جامعه‌ انجام‌ می‌دهند.

کار نوابغ‌ صنعت‌ جز این‌ نیست‌ که‌ طبیعت‌ را بخوبی‌ می‌شناسند، راه‌ مهار و هماهنگ‌ساختن‌ آنرا بهتر از دیگران‌ می‌دانند، و اگر چنین‌ شناختی‌ از طبیعت‌ نداشتند، چنین‌موفقیت‌ درخشانی‌ نصیب‌ آنها نمی‌گشت‌.[2] 

نوابع‌ تاریخ‌ هم‌ نبوغشان‌ در این است‌ که‌ بهتر از دیگران‌ طبیعت‌ جامعه‌ را شناخته‌ و خود راباطبیعت‌ جامعه‌ هماهنگ‌ کرده‌اند. و توانسته‌اند نیروهای‌ نهفته‌ در آن را به‌ استخدام‌ خوددرآورده‌ و به‌ نیروهای‌ متفرق‌ وحدت‌ بخشیده‌ و میان‌ قوای‌ پراکنده‌ حلقه‌ اتصالی‌ بوجودآورند و آنرا در مسیر تکامل‌ بسیج‌ نمایند.

حتی‌ پیامبران که‌ بالاتر از نوابغ‌ قرار گرفته‌اند و علم‌ و آگاهی‌ آنان‌ مربوط‌ به‌ مقام‌ وحی‌است‌، کارشان‌ بهره‌ برداری‌ از نیروهای‌ نهفته‌ در طبیعت‌ جامعه‌ است‌، چیزی‌ که‌ هست‌نوابغ‌، گاهی‌ آن نیروها را در مسیر صحیح‌ و گاهی‌ آنرا در مسیر غلط‌ رهبری‌ می‌کنند ولی‌پیامبران‌ آنها را در مسیر صحیح‌ قرا می‌داده‌اند. مثلا حضرت‌ رسول‌ (ص‌) ظهور می‌کنند،قطع‌ نظر از مساله‌ وحی‌، او نابغه‌ است‌، یعنی‌ بهتر از دیگران‌ زمان‌ و جامعه‌ خودش‌ رامی‌شناسد، و میداند راهی‌ که‌ باید از آن‌ راه‌ مردم‌ را نجات‌ داد، چه‌ راهی‌ است‌. چیزی‌ را که‌ او می‌فهمد‌ دیگران‌ نمی‌فهمند. از یک‌ هوش‌ بیشتر و از اراده‌ و تصمیمی‌ برخورداراست‌، به‌ علاوه‌ یک‌ سلسله‌ صفات‌ دیگر مثل‌ خُلق‌ عظیم‌ «انک‌ لعلی‌ خلق‌ عظیم»‌[3] یک‌ سلسله‌خصلتها که‌ در جذب‌ نیروهای‌ دیگر تاثیر دارد.

گذشت‌، ایثار، فداکاری‌، تقوا و پاکی‌، مجموع‌ اینها که‌ در یک‌ فرد جمع‌ شود میتواند ناگهان‌نیروهای‌ نهفته‌ تاریخ‌ را که‌ یا خفته‌اند و یا اگر حرکتی‌ دارند در جهت‌ ضد تکامل‌ تاریخ‌ است‌، بیدار کند. مردم‌ زمان‌ او یکدیگر را غارت‌ می‌کنند، به‌ خاطر عصبیت‌ها با یکدیگر جنگ‌ ونزاع‌ می‌کنند .او نیروهای‌ خفته‌ را بیدار می‌کند، نیروهایی‌ را که‌ جهت‌ انحرافی‌ دارند درجهت‌ اصلی‌ می‌اندازد.[4]

آن گروه‌ که‌ نوابع‌ را جزء تنها نیروهای‌ محرک‌ تاریخ‌ می‌دانند و نقش‌ دیگر نیروها را نفی‌می‌کنند، بطور مسلم‌ یک‌ نظریه‌ نادرستی‌ را القاء می‌کنند. حتی‌ پیامبر(ص)ان‌ نیز که‌ بالاتر ازنوابغ‌ می‌باشند، هرگز به‌ مردم‌ نمی‌گفتند که‌ شما بروید در خانه‌ هایتان‌ بنشینید و تنها من‌هستم‌ که‌ با معجزه‌های‌ خود همه‌ کارها را انجام‌ می‌دهم‌، بلکه‌ کار آنها در راستای‌احتیاجات‌ جامعه‌ بوده‌ است‌. اگر بر ضد احتیاجات‌ باشد اصلا او نابغه‌ نیست‌، و اصولانبوغ‌ اینست‌ که‌ احتیاجات‌ را خوب‌ تشخیص‌ می‌دهد. و نیز معنایش‌ این‌ نیست‌ که‌ مردم‌هیچ‌ کاره‌اند، «فاذهب‌ انت و ربّک‌ فقاتلا انا هیهنا قاعدون‌»[5] به‌ مردم‌ نگفت‌: «شما بروید در خانه‌بنشینید من‌ که‌ نابغه‌ هستم‌ بجای‌ شما می‌روم‌ همه‌ کارها را انجام‌ می‌دهم‌». برعکس‌، این‌منطق‌ را رد کرد، گفت‌ خود شما هستید که‌ مسئول‌ هستید و باید مجاهد باشید، یعنی‌نیروهای‌ تاریخ‌ را در جهت‌ تکاملی‌ تاریخ‌ به‌ حرکت‌ در آورد.[6]

در اینجا ذکر این‌ نکته‌ ضروری‌ است‌ که‌ نقش‌ نوابغ‌ ممکن‌ است‌ گاهی‌ منفی‌ باشد و نبوغ‌ خود را در جهتی‌ صرف‌ کند که‌ مصالح‌ ملت‌ در آن‌ متصور نباشد. استاد مطهری‌ در این‌مورد در کتاب‌ فلسفه‌ تاریخ‌ می‌نویسد:

«نقش‌ نوابغ‌ در تغییر تاریخ‌ لزومی‌ ندارد که‌ در جهت‌ تکامل‌ تاریخ‌ باشد. یا تکامل‌ در هرجهت‌ باشد. همان‌ معاویه‌ از جنبه‌های‌ سیاسی‌ قدرت‌ فوق‌ العاده‌ای‌ بود که‌ شاید اگر اونمی‌بود یا آدم‌ ضعیفی‌ بجای‌ او می‌بود اوضاع‌ جور دیگری‌ بود. قهرا این‌ جور است ولی‌این‌ نابغه‌ها اغلب‌ از یک‌ جهت‌ نابغه‌ هستند. اسکندر نابغه‌‌ای است‌ که‌ فقط‌ در امر نظامی‌ نابغه‌است‌. نادر هم‌ همینطور است‌. نا دریک‌ نابغه‌ نظامی‌ است‌، آنهم‌ فقط‌ در کار سپاهی‌گری‌.دراداره‌ مملکت‌ که‌ از حد عادی‌ هم‌ منحط‌تر بود، آدمی‌ بود که‌ به‌ همان‌ نسبت‌ که‌ در کارنظامی‌ گری‌ قوی‌ بوده‌، در کار مدیریت‌ مملکت‌ مرد منحط‌ و پستی‌ بوده‌ است‌، خیلی‌ هم‌فضاحت‌ راه‌ انداخت‌.[7]

بنابراین‌ در یک‌ نگاه‌ می‌توان‌ دریافت‌ که‌ در تاریخ‌ سیاسی‌ و نظامی‌ جوامع‌ بشری‌ همواره‌وجود قشر نخبگان‌ در جهان‌ سیاست‌ و جامعه‌ سیاسی‌ امری‌ اجتناب‌ناپذیر است‌. توانائی‌و تحرک‌ این‌ قشر بستگی‌ دارد به اینکه تا چه‌ اندازه‌ قشرهای‌ میانی‌ و پائین‌ جامعه‌ را بتواند به‌خدمت‌ در آورده‌ و متوجه‌ خود سازد.

اگر تاریخ‌ را انباشته از افراد نخبه‌ بدانیم‌، پس‌ همواره‌ جوامع‌ بشری‌ شاهد گروه‌های‌ جدیدی از نخبه‌گان‌ که‌ دارای‌ پویائی‌ و تحرک‌ بیشتری هستند‌ می‌باشد. نخبگان‌ همواره‌ با هم‌ در حال‌ رقابت‌ هستند و تاریخ‌ چیزی‌ جز دفن‌ یک‌ قشر نخبه‌ و پیدایش‌نخبگان‌ جدید نیست‌.

نکته‌ دیگر اینکه‌ نخبگان‌ دارای‌ تنوع‌ و گوناگونی‌ وسیع‌ بوده‌ و از دیرباز تا کنون‌ در جوامع‌بشری‌ بروز و ظهور یافته‌اند و آنها با یکدیگر یا در تضاد و رقابت‌ بوده‌اند یا با همزیستی مسالمت‌‌آمیز‌ با یکدیگر یک‌ نوع‌ خاصی‌ از تاریخ‌ را ورق‌ می‌زدند.

استاد شهید مطهری‌ در کتاب‌ جامعه‌ و تاریخ‌ خود در مورد نقش‌ شخصیت‌ در تاریخ‌ چنین‌می‌گوید: بعضی‌ ادعا کرده‌اند که‌ «تاریخ‌ جنگ‌ میان‌ نوابغ و افراد عادی‌ است‌» یعنی‌ همواره‌افراد عادی‌ و متوسط‌ طرفدار وضعی‌ هستند که‌ به‌ آن‌ خو گرفته‌اند، و نوابغ‌ خواهان‌ تغییرو تبدیل‌ وضع‌ موجود به‌ وضع‌ عالیتر هستند.«کارلایل‌» مدعی‌ است‌ که‌ تاریخ‌ با نوابغ‌ وقهرمانان‌ آغاز می‌شود. نقطه‌ مقابل‌ این‌ نظریه‌ که‌ مدعی‌ است‌: «تاریخ‌ را شخصیت‌هابوجود می‌آورند» نظریه‌ دیگری‌ است‌ که‌ درست‌ عکس‌ آنرا می‌گوید، مدعی‌ است‌ تاریخ‌شخصیت‌ها را بوجود می‌آرود، نه‌ شخصیتها تاریخ‌ را، یعنی‌ نیازهای‌ عینی‌ اجتماعی‌ است‌که‌ شخصیت‌ را خلق‌ می‌کند.

از زبان‌ منتسکیو گفته‌ شده‌ است‌:«اشخاص‌ بزرگ‌ و حوادث‌ مهم‌ نشانه‌ها و نتایج‌ جریانهای‌وسیعتر و طولانی‌تری‌ هستند.» و از زبان‌ هگل‌:«مردان‌ بزرگ‌ آفریننده‌ تاریخ‌ نیستند،قابله‌اند» مردان‌ بزرگ‌ «علامت‌» اند نه‌ «عامل‌».

از نظر منطق‌ افرادی‌ که‌ مانند دورکیم‌ «اصاله‌ الجمعی‌» می‌اندیشند و معتقدند افراد انسان‌مطلقا در ذات‌ خود فاقد شخصیت‌ اند، تمام‌ شخصیت‌ خود را از جامعه‌ می‌گیرند.

کسانی‌ که‌ مانند مارکس‌ علاوه‌ بر آنکه‌ جامعه‌شناسی‌ انسان را کار اجتماعی‌ وی‌می‌شمارند و آنرا مقدم‌ بر شعور اجتماعیش‌ تلقی‌ می‌کنند، یعنی‌ شعور افراد را مظاهر وجلوه‌ گاههای‌ نیازهای‌ مادی‌ و اجتماعی‌ می‌دانند، از نظر این گروه‌، شخصیتها، مظاهرنیازهای‌ مادی‌ و اقتصادی‌ جامعه‌اند.[8]

در اینجا نظریه‌ سومی‌ مطرح‌ است‌ که‌ مارکسیسم‌ به‌ آن‌ گرایش‌ دارد و یک‌ نوع‌ تفریط‌گرائی‌ و انکار اصالت‌ انسان‌ و نبوغ‌ افراد فوق‌ العاده‌ است‌.

مارکسیسم‌ در حرکت‌ تاریخ‌ به‌ عوامل‌ زیستی‌، و استعدادهای‌ نهفته‌ در بدن‌ انسان‌ توجه ‌ندارد و وجود نابغه‌ را محصول‌ شرایط‌ تولیدی‌ می‌انگارد و از آنجا که‌ مارکسیسم‌،استقلال‌ را از انسان‌ سلب‌ می‌کند اندیشه‌ نابغه‌ را نیز از طریق‌ اقتصادی‌ توجیه‌ می‌کند، ومی‌گوید: چون‌ نابغه‌ و غیر نابغه‌ هر دو در یک‌ شرایط‌ اقتصادی‌ خاصی‌ زندگی‌ می‌کنند، ازاین‌ جهت‌ نابغه‌ جز این‌ نمی‌تواند فکر کند، مطلبی‌ است‌ که‌ پایگاه‌ طبقاتی‌ به‌ او الهام‌ کرده‌است‌.[9]

عوامل‌ بروز استعدادهای‌ خاص‌

    بر خلاف‌ افراد انسان‌ که‌ احیانا از نظر استعدادها، تفاوتهائی‌ از زمین‌ تا آسمان‌دارند، نوابغ‌ افراد استثنائی‌ هر جامعه‌اند. افراد استثنائی‌ که‌ از قدرت‌ خارق‌ العاده‌ای‌ از نظرعقل‌ یا ذوق‌ یا اراده‌ و ابتکار برخوردارند هر گاه‌ در جامعه‌ای‌ پدید آیند آن‌ جامعه‌ را از نظرعلمی‌ و فنی‌، یا از نظر اخلاقی‌، یا از نظر سیاسی‌، یا از نظر نظامی‌ جلو می‌برند.

کارلایل‌ فیلسوف‌ معروف‌ انگلیسی‌ که‌ کتاب‌ معروف‌ «قهرمانان‌» (الابطال‌) را نوشت‌ و ازرسول‌ اکرم‌ آغاز کرد، چنین‌ نظریه‌ای‌ دارد.

از نظر کار لایل‌ در هر قومی‌ یک‌ یا چند شخصیت‌ تاریخی‌ جلوه‌ گاه‌ تمام‌ تاریخ‌ آن‌ قوم‌است‌ و به‌ عبارت‌ صحیحتر تاریخ‌ هر قوم‌ جلوه‌ گاه‌ شخصیت‌ و نبوغ‌ یک‌ یا چند قهرمان‌است‌. مثلا تاریخ‌ اسلام‌ جلوه‌ گاه‌ شخصیت‌ رسول‌ اکرم‌(ص) است‌ و تاریخ‌ جدید فرانسه‌ جلوه‌گاه‌ شخصیت‌ ناپلئون‌ و چند نفر دیگر و تاریخ‌ شوروی‌ جلوه‌ گاه‌ شخصیت‌ لنین‌.

شخصیت‌ تنها در موردی‌ می‌تواند استعداد خود را ظاهر سازد که‌ در اجتماع‌ موقعیت‌ لازم‌برای‌ بروز آن‌ استعداد را بدست‌ آورد.

در مورد عوامل‌ بروز استعدادها چندین‌ نظریه‌وجود دارد:

یکی‌ از آن نظریه‌ها اینکه‌ شخصیت‌ این‌ قهرمانان‌ صرفا معلول‌ جریانهای‌ طبیعی‌ و موروثی‌ است‌ وشرایط‌ اجتماعی‌ و نیازهای‌ مادی‌ نقشی‌ در آفرینش‌ این‌ شخصیتها ندارند. در حقیقت‌ این‌نظریه‌ مدعی‌ است‌ که‌ اکثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ افراد جامعه‌ فاقد ابتکار و قدرت‌ پیشروی‌ و پیشتازی‌اند. چنانچه‌ افراد جامعه‌ همه‌ از این‌ دست‌ باشند، هرگز کوچکترین‌ تحولی‌ در جامعه‌پدید نمی‌آید. ولی‌ یک‌ اقلیت‌ با نبوغی‌ خدادادی‌ که‌ در جامعه‌ پدید می‌آیند ابتکار به خرج می‌دهند وطرح‌ می‌ریزند، تصمیم‌ می‌گیرند، سخت‌ مقاومت‌ می‌کنند، مردم‌ را در پی‌ خودمی‌کشانند و به‌ این‌ وسیله‌ دگرگونی‌ بوجود می‌آورند. [10]


 



خرید و دانلود دانلود پایان نامه رشته تاریخ - بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص و نقش آنها در تحولات مهم تاریخ اسلام با فرمت WORD