سیستماتیک میکروفسیل های سازند داریاندربرش کوه زنا (شمال بانش )
۶-۱- مقدمه
فسیل های یافت شده در سازند داریان منطقه بانش شامل شکم پایان ، بازوپایان ، خارداران ، لاله وشان ، جلبکها، سوزن اسفنج ها وروزن دارن می باشد که به دلیل اهمیت روزن دارن ، به بررسی آنها پرداخته می شود
۶-۲- روزنبران ، روزنه داران یا فرامینیفریدا
روزنبران اغلب موجودات ابتدایی (پرتوزوآ) دریایی هستند که بیشتر بصورت تک حجره ای یا چند حجره ای با اشکال گوناگون یافت می شوند بیشتر روزنداران عصر حاضر دریازی و کف زی بوده و از ساحل تا مناطق عمیق دریا زیست می کنند. یکی از مهمترین صفاتی که روزنبران بر مبنای آن از یکدیگر متمایز می گردند، ترکیب شیمیایی دیواره می باشد. آنها ممکن است دیواره معدنی و یا غیر معدنی داشته باشند. روزنبران بر مبنای ساختمان شیمیایی دیواره به روزنبران پوسته کیتینی ، پوسته آگلوتینا و پوسته آهکی تقسیم می گردند. پوسته کیتینی قدیمیترین نوع دیواره است . بیشتر فسیل های مطالعه شده در این مجموعه از نوع پوسته آگلوتینا می باشد و در مورد پوسته آهکی نیز می توان این مطلب را بیان داشت که این گروه خود به سه نوع میکروگرانولار، پورسلانوز(پوسته چینی ) و شیشه ای (هیالین ) قابل تقسیم می باشد.
۶-۳- طبقه بندی روزنبران
کوشمن (۱۹۴۸)، روزنبران را در پنج زیر راسته آلوگرومیینا، تکستولاریینا، فوزولینینا، میلیولینا و روتالینینا تقسم نمود اما تقسیم بندی کاملتر توسط لوبلیش و تاپان (۱۹۸۸) انجام گرفت که روزنبران را به دوازده زیر راسته آلوگرومیینا، تکستولاریینا، فوزولینینا، اینولوتینینا، اسپیریلینینا، کارترینینا، میلیولینینا، لاژه نینا، روتالیینا، گلوبیژرینینا، روبرترینینا و سیلیکوکیولینینا تقسیم نمودند. که در این میان زیر راسته تکستولاریینا برای ما از بقیه پراهمیتر می باشد .
تعداد صفحه:13
لینک پرداخت و دانلود *پایین صفحه*
فرمت فایل : Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :5
چکیده
در غرب رایج است که زن و مردى بدون ازدواج، همچون زن وشوهر با یکدیگر زندگى مى کنند، آیا این همزیستى نکاح شمرده مى شود و آثار نکاح در پى دارد؟ این پدیده اگر چه از مختصات جوامع غربى است، ولى گاه به نحوى مورد ابتلاى مسلمانان ساکن در آن کشورها نیز واقع مى شود. از این رو موضوعى است که نیاز به تبیین فقهى دارد. بر پایه مبانى فقهى آثار نکاح بر چنین رابطه اى مترتب نیست، زیرا از نظر اسلام در میان صاحبان ملل و نحل زمانى رابطه زن و مرد، نکاح شمرده مى شود که بر پایه شریعت یاقوانین مورد قبول آنها، عنوان نکاح و ازدواج صدق کند، در حالى که چنین رابطه اى هر چند مطابق قوانین برخى کشورها جایز است،ولى نزد آنان ازدواج به شمار نمى آید. پس اگر مسلمانى بخواهد بازنى که داراى چنین رابطه اى با مرد دیگرى است ازدواج کند، این رابطه براى ازدواج او مانعى به شمار نمى آید.
در جوامع غربى - کم و بیش - این رسم شایع شده که زن و مردى بدون ازدواج رسمى با یکدیگر زندگى زناشویى دارند.
پرسش پیش رو این است که آیا این رابطه، نکاح شمرده مى شود و در نتیجه آثارنکاح نیز بر آن مترتب است، یا خیر؟ پاسخ به این پرسش را در چند مرحله بیان خواهیم کرد: اول: محل نزاع در بحث، ترتب اثر نکاح بر این گونه زندگى میان زن و مرد فی حد نفسه یعنى بدون ملاحظه اسلام دو طرف یا یکى از آنها است. پس سؤال این است که آیا مرد مسلمانى مثلا مى تواندبا زن مسیحى که با مردى بدون عقد ازدواج زندگى مى کند، ازدواج دائم یا موقت کند - بنابر جواز ازدواج دائم با زنان اهل کتاب - یاچون این زن در نکاح مرد دیگرى است، ازدواج با او جایزنیست؟ دوم: هنگام شک در ترتب آثار نکاح، مقتضاى قاعده عدم ترتب است و نمى توان به مانند «اوفوا بالعقود» یا «اوفوا بالعهد» تمسک کرد، زیرا این ادله دلالت بر وجوب وفا به عقد و عهدى را دارند که نزد عرف عقلا داراى اثر است، نه عقدى که عقلا آثار صحت را برآن مترتب نمى کنند یا ترتب آثار نزد آنان مشکوک است. پس این گونه ادله، بر صحت عقدى که عرف اثر صحت را بر آن مترتب نمى کند یا ترتب اثر صحت نزد آنان مشکوک است، دلالت ندارندو به طریق اولى دلالت بر لزوم وفا به چنین عقدى نخواهند داشت.این توافق همزیستى به گونه اى نیست که عقلا اثر نکاح صحیح را برآن مترتب کنند، بلکه اساسا عقد شمرده نمى شود. هر چند این رابطه متضمن التزام دو طرف به برخى امور است، ولى صرف التزام طرفینى مستلزم صدق عنوان عقد نیست و امثال این التزامات که به آنها عقد گفته نمى شود، میان مردم زیاد است، مثلا یکى ازالتزامات مرسوم میان مردم، تبادل هدیه است، یعنى اگر شخصى هدیه اى را به مناسبتى از کسى قبول کند، معمولا خود را ملتزم مى داند که مانند آن را به هدیه کننده اهدا کند و عرف عقلایى امثال این التزامات را عقد و عهد نمى شمارد تا سخن از وجوب وفابه آن به میان آید.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:9
موضوع: صفحه:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اخلاق ناپسند قوم لوط ........................ 1
دعوت لوط علیه السلام ........................2
کیفر قوم لوط ............................... 3
میهمانان ناخوانده ........................... 6
فرار شبانه لوط و نزول عذاب الهی ............. 9
اخلاق ناپسند قوم لوط
آنگاه که ابراهیم علیه السلام از سرزمین مصر کوچ کرد، لوط نیز به همراه وی حرکت کرد، ایشان با مال فراوان و اندوخته ای بسیار از مصر خارج و به سرزمین مقدس فلسطین وارد شدند، ولی پس از مدتی به علت افزایش احشام و گوسفندان محیط فلسطین را بر خود تنگ دیدند، لذا لوط از سرزمین عموی خود ابراهیم کوچ کرد و در شهر سدوم رحل اقامت افکند. مردم سدوم دارای اخلاقی فاسد و باطنی ناپاک بودند؛ از انجام هیچ معصیتی پرهیز نمی کردند و در اعمال ناشایستی که انجام می دادند، نصیحت پذیر نبودند. این قوم در فسق و فجور و زشتی سیرت کم نظیر بودند. دزدی و راهزنی و خیانتکاری را پیشه خود ساخته بودند، بر راه هر رهگذری کمین و از هر سو به او حمله می کردند و اموالش را می ربودند. ایشان دین و آیینی نداشتند که مانع اعمال ناپسندشان شود و هرگز از ستمکاری شرمگین و سرافکنده نمی شدند، و پند هیچ واعظ و نصیحت هیچ عاقلی را گوش نمی دادند!
گویا روح قوم لوط تشنه جنایت بود و جنایات مکرر، روح عصیانگر و طبیعت ستمکار آن قوم را اقناع نمی کرد؛ دل های آنان آلوده به مفاسد بود و هر روز جنایت و عمل ناشایست تازه ای را مرتکب می شدند، تا جایی که عمل ناشایستی را که قبلاً کسی مرتکب نشده بود بر گناهان پیشین خود افزودند و به عمل نامشروع و غیر اخلاقی لواط روی آوردند. این قوم نابکار، زن ها را که خدا برای تسکین ایشان خلق کرده بود را ترک کرده و به رابطه با مردان روی آوردند. و در کمال بی شرمی این عمل ناپسند را آشکارا انجام می دادند و هرگز به فکر ترک این مفاسد نبودند بلکه بر انجام آن اصرار می ورزیدند. این قوم مردم را ناگزیر می ساختند با فاسدین همراهی کنند و آنها را به این کار دعوت می کردند و پیوسته به گمراهی خود می افزودند. آنقدر عمل زشت خود را تعقیب و تبلیغ کردند تا ارتکاب به منکرات علنی و آشکار شد، جنایات افزایش یافت و قلب آنان با گناه و فحشاء آمیخته شد.
دعوت لوط علیه السلام
هنگامی که قوم لوط غرق در معصیت گشتند، گمراهی را بر راه حق ترجیح دادند و جهالت را بر هدایت مقدم داشتند و شیطان در دل آنان نفوذ کرد و آنان را به تداوم اعمال ناشایست وادار ساخت و پیروی از شهوات را بر آنان چیره کرد. خداوند به لوط وحی کرد که آنان را به پرستش حق بخواند و از ارتکاب به آن جرائم باز دارد.
پس لوط علیه السلام دعوت خود را آغاز کرد و رسالت خویش را در میان قوم اعلان نمود، ولی گوش آنان از شنیدن سخن لوط عاجز و چشم هایشان از دیدن حق ناتوان بود، قلب های آنان در حجاب شهوات اسیر بود و به شدت به سوی مفاسد کشانده می شدند و به انجام اعمال زشت خود اصرار داشتند و هر روز در یاغیگری دستشان بازتر می شد و از گمراهی خود غافل بودند و نفس اماره، آنان را به انجام کارهای زشت و ناشایست وادار می کرد!
سرانجام لوط و پیروان او را تهدید به اخراج از شهر و تبعید نمودند در حالی که جرم لوط اجتناب از گناهان آنان بود. گناه وی دوری از رذیلت و دعوت به فضیلت بود و از زندگی توأم با اندیشه های فاسد آنان بیزار بود؛ به همین دلیل او مورد بی مهری مردم قرار گرفت و از شهر خود تبعید گشت.
آنگاه که لوط علیه السلام بی میلی قوم را به دعوت خود مشاهده کرد، از شکنجه و عذاب خدا بیمشان داد ولی قوم لوط از هشدار و اعلام خطر وی نهراسیدند و تهدید وی را جدی نگرفتند، اما لوط در پند و اندرز آنان اصرار کرد و آنان را از عاقبت و کیفر کردارشان برحذر داشت ولی قوم دست از زشتی ها و اعمال غیر انسانی خود بر نداشتند، بلکه به جنایات بیشتر چنگ زدند و تمایل بیشتری به انجام آن از خود نشان دادند و از سر تحقیر و استهزاء به لوط گفتند، عذاب خویش را بیاور! و آنچه کیفر ماست و مستحق آن هستیم برایمان نازل گردان!!
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:7
فهرست
مقدمه .............................................................................................3
تعریف غیبت ومفهوم آن ...............................................................4
تعریف عیب جویی ......................................................................4
توضیحاتی درموردغیبت وعیب جویی ازنظرقرآن ........................5
غیبت وعیب جویی ازنظرپیامبراکرم وامامان ...............................6
غیبت وعیب جویی ازنظرنهج البلاغه ............................................7
مقدمه
هرکاری که با نام خداشروع نشوددارای پایان خوشی نمی باشدبه عبارت دیگرابتراست .باعرض سلام وخسته نباشیدخدمت داوران گرامی وعرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری ابا عبدالله الحسین ودرودفراوان خدمت آن هفتادودوتن شهیدوتمام شهیدان هشت سال دفاع مقدس می خواهم درموردخطبه ای ازنهج البلاغه حضرت علی که ازنظرشیعیان دومین کتاب زندگی بشراست ودربرخی مکانها به آن اخ القرآن (برادرقرآن)نیزمی گویندبرای شما مقاله ای بنویسم .این کتاب دارای چنان عظمت است که دست عقل های بشری به این زودی به آن نمی رسدهمانطورکه حقیقت حضرت علی ناشناخته است حقیقت نهج البلاغه نیزناشناخته است .
نهج البلاغه توسط سیدرضی گردآوری شده است ودارای سه بخش خطبه ها (241خطبه )،نامه ها ی آن حضرت به تعداد79نامه وسخنان حکیمانه وکوتاه حضرت به تعداد410سخن است که موضوع مادرموردخطبه ای است که به عیب جویی وغیبت ازهمه ی زوایا می پردازد.
تعریف غیبت ومفهوم آن :
غیبت چنانچه که ازاسمش پیداست این است که درغیاب کسی سخن گویند،سخنی که عیب ازعیب های کسی رافاش کندخواه این عیب جسمانی باشدخواه اخلاقی یادرمورداعمال اوباشدویادرموردسخنش ویا اموری که به اومربوط می شودمثل خانواده ،لباس ،همسر،خانه ،فرزندان و.......
مفهوم عیب جویی :
عیب جویی یعنی دنبال عیب کسی بودن به جای برطرف کردن عیب های خودبرای مسخره کردن او،ضایع کردن اودرجمعی و......
آیاتی درموردغیبت وعیب جویی ازنظرقرآن :
ویک دیگرراموردغیبت وعیب جویی قرارندهید
2-کسی که ازکسی دیگرغیبت می کندمثل این است که گوشت برادرمرده اش رامی خورد
3-ای مردم با ایمان مبادگروهی دیگررامسخره کنیدچه بسا آنها بهترباشندوچه بسا برخی زنان ،زنان دیگررامسخره کنندچه بسا آن زن بهترباشد،ازیک دیگرعیب جویی نکنیدواسم برروی یک دیگرنگذاریدویکدیگررادشنام ندهید.اسم برروی کسی گذاشتن برای مسخره کردن اوازبزرگترین گناهان است .
4-غیبت وعیب جویی درنزدخداازبزرگترین گناهان است .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:18
دروغ در فضایل اخلاقى
در کمالات روحى سه جور دروغ تصور مىشود:
یکى آن است که دروغ گو مىداند که فاقد فضیلت است و به دروغ، ادعاى داشتنفضیلت دارد; مىداند که عاطفه ندارد، ولى ادعاى عاطفه مىکند.
دیگر آن که حقیقت فضیلت را به درستى ندانسته و در تشخیص مصداق، اشتباهمىکند و دعوى داشتن فضیلت دارد. حسود است و به شخصیتى حسد مىورزد، ولىحسادت خود را تنفر از ریا کارى و عوام فریبى مىپندارد.
سوم آن که حقیقت فضیلت را به خوبى مىداند و خودش هم فاقد آن است، ولىزیادى خود خواهى و شدت خود پسندى موجب مىشود که خود را داراى آنفضیلتبداند. او اگر وجدان خود را حاکم قرار دهد، پى مىبرد که داراى آن فضیلتنمىباشد، ولى چیزى که در میان افراد خود پسند یافت نمىشود وجدان مىباشد وبس; خود خواهى راه حقیقت و سعادت را بر این دسته بسته است.
معمولا خود پسندى، بیشتر در کسانى یافت مىشود که تا حدى در موقعیتى کهدارند موفقیتى به دست آورده باشند، هر چند آن موفقیت، کوچک باشد و خودشانهم در پیدایش آن، چندان سهیم نباشند، بلکه آن را اوضاع و احوال خانوادگى یا محلىایجاد کرده باشد.