چکیده
همدلی یا ام پاتی ، تجربه ای عاطفی است که به موجب آن انسان خودراباآنچه می بیندیکسان می پندارد و ازاین طریق دراحساسات،خواسته ها،ایده ها،کنشهاوکلا،حرکات وحالات موضوع دیده شده،سهیم می شود.
یکی ازمهمترین مهارتهای شاعرانی چون: نیمایوشیج،مهدی اخوان ثالث،سپیده کاشانی وفروغ فرخزاد، همدلی یعنی تمایل پاسخ دهی به حالت عاطفی دیگران با حالت عاطفی مشابه می باشد.یعنی اینکه این افراد توانستند؛مسائل دیگران را حتّی زمانی که درآن شرایط قرار ندارند، درک کنند و برای نظریات واحساسات آنها ارزش و احترام قائل شوند.
هدف این تحقیق آنست که به مفهوم همدلی دراشعارشان واقف شوم ودریابم که چگونه این شاعران دست به ابتکار زده اند.ودریافتم هنگام تأمل براثر هنری یا ادبی ایشان ،بیننده یاخواننده خودرادرآن اثرهنری یا ادبی می گذارد و با قرارگرفتن درآن فضا ، احساسات او متناسب باآن برانگیخته می شود.بطورواضح دراین اشعار ؛ هم حسی و نوعی دلسوزی و همدلی دیده می شود.علّت ایجادهم حسی نسبت به فردی یاچیزی خاص لزوماً آن نیست که اوانسان خوب وقابل تحسینی است بلکه ازجهت گیری ضمنی نویسنده نسبت به اومایه می گیرد.وقتی این شاعران اشعاری رامی سرایند، در جریان انتخاب عناصرسازنده آن اثرخود بخود یکی را بر دیگری ترجیح می دهند.این انتخاب آگاهانه سبب میشودتاخواننده نسبت به برخی شخصیت ها،خواه نیک ووالاباشندوخواه معمولی یاحتی خبیث باشند،احساس همدردی وهمدلی پیداکنند.
بابررسی کتابهای اشعارشاعران نام برده ؛ به حدود302موردهمدلی بااشخاص و38موردهمدلی باحیوانات و26موردهمدلی بااشیاءو62موردهمدلی باطبیعت و17موردهمدلی بافصل هاو17موردهمدلی بازمان هایافت گردیده که تمام این شواهدنشان دهندة انواع مختلف همدلی دراشعاراین شاعران معاصربوده است.
تعداد صفحات 116
تعریف همدلی (ام پاتی): 1
1-2بیان مسأله. 2
نگاه دانشمندان وصاحب نظران راجع به همدلی: 3
1-3 سئوالات تحقیق.. 6
1-4 اهّمیّت وضرورت تحقیق.. 6
1-5 پیشینة تحقیق.. 6
1-6 اهداف تحقیق.. 8
1-7 فرضیه های نحقیق: 8
1-8 تعاریف واژه های کلیدی.. 8
1-9 حدود و قلمروتحقیق.. 9
2-1 همدلی: 10
2-2 تمایزهمدلی باحالتهای مشابه. 10
همنوایی.. 10
همسانسازی.. 11
خنثی بودن. 11
همدردی.. 12
2-2-1 راههای ایجاد احساس همدردی.. 12
کسب مقبولیت... 13
شناخت نیازهای آنها 14
علاقه و ابراز آن. 14
توجّه به عقده های روانی.. 16
حسن خلق.. 17
گوش کردن به حرفهایشان. 17
2-3 فرآیندمرحله ای همدلی.. 18
2-4 انواع همدلی.. 19
همدلی گرم. 20
همدلی سرد. 20
2-5 رابطة همدلانه: 22
2-6 رابطة توجّه به دیگری وهمدلی کردن با درمان. 23
2-7 گامهای مهم درهمدلی.. 23
2-8 رابطة همدلی بامسلک عاطفه گرایی.. 24
2-9 پیامدهاواثرات همدلی.. 24
2-10 مهارت همدلی.. 25
2-11 زمینه های بروز رفتار همدلانه: 25
2-12 موانع همدلی.. 26
خودمداری: 26
قضاوت وپیشداوری: 27
2-13 جایگاه واهّمیّت "همدلی "درادبیّات معاصر. 28
2-14 مراحل همدلی.. 29
گوش دادن: 31
پذیرش: 31
تشویق به خود افشاگری: 32
دریافت کردن: 32
درک کردن. 32
پاسخدادن: 33
3-1 نیما یوشیج.. 34
3-1-1 شرح احوال وآثار علی اسفندیاری ملقّب به نیمایوشیج.. 34
3-1-1-2 سبک شاعری.. 37
3-1-1-3 نگاه منتقدان به«نیما یوشیج» 37
3-1-1-4 کتابشناسی.. 38
3-1-1-4-1 اشعار. 38
3-1-1-4-1-1 اشعار فارسی.. 39
3-1-1-4-1-2 اشعار طبری.. 39
3-1-1-4-2 سایرآثار. 39
4-1 انواع همدلی دراشعارنیمایوشیج.. 1
4-1-1 همدلی بااشخاص.... 1
4-1-1-1 همدلی باوالدین.. 1
4-1-1-1-1 باپدر. 1
4-1-1-1-1-1 پانزده سال گذشت... 1
4-1-1-1-1-2 پدرم. 1
4-1-1-1-1-3 پدر در"ازعمارت پدرم". 2
4-1-1-1-1-4 "ورودبه داستان". 2
4-1-1-1-1-5 "اندر نصیحت پیر با فرزند خویش ". 3
4-1-1-1-2 همدلی بامادر"پدرم". 4
4-1-1-1-2-1 پدر و مادرش در شعر " رفتن آن پیرمرد به دنبال آن مرد". 4
4-1-1-2 همدلی بابشر. 4
4-1-1-2-1 آی آدمها 4
4-1-1-2-2 انسان پریشان وگرفتارترس درمجموعة "اندوهناک شب". 4
4-1-1-2-3 همدلی با ما در جهان در شعر " داستان گفتن پیر ". 5
4-1-1-2-4 همدلی با مصیبت دیده ها " داستان گفتن پیر ". 5
4-1-1-2-5 کار آوران این جهان در منظومه " شهریار ". 6
4-1-1-2-6 رهروران در منظومه " شهریار ". 6
4-1-1-3همدلی با ملّت ایران. 7
4-1-1-3-1 مردم ستمدیده درمجموعه"وقت است...". 7
4-1-1-3-2 همدلی باملّت ایران درمقابل ظلم رضاشاه درمجموعة" گل مهتاب". 7
4-1-1-3-3 همدلی بازندانی هم فکردر"یک نامه به یک زندانی". 7
4-1-1-4همدلی با آرزومندان (خنده ی سرد) 10
4-1-1-5همدلی بازنان. 10
4-1-1-5-1 ای عاشق فسرده 10
4-1-1-5-2 زنان به مثل پری درمجموعه"پریّان". 11
4-1-1-5-3 زن چینی درمجموعة" درنخستین ساعت شب". 11
4-1-1-6 همدلی باجوانان درمجموعه پسر"ری را". 12
4-1-1-7 منتظران "اوراصدابزن". 12
4-1-1-8 همدلی معشوقان وعاشقان. 12
4-1-1-8-1 دودل داده در"باغروبش". 12
4-1-1-8-2 معشوق" ترامن چشم درراهم". 13
4-1-1-9 همدلی بامردان. 13
4-1-1-9-1درمجموعه امردود "ناروایی به راه". 13
4-1-1-9-2 مردنشسته برساحل "درسایه ی خود". 13
4-1-1-9-3 پادشاه "پادشاه فتح". 14
4-1-1-10 میزبان. 15
4-1-1-10-1 "پاسهاازشب گذشته است". 15
4-1-1-10-2 میزبان ومیهمان ناخوانده در شعر " رفتن آن پیرمرد به دنبال آن مرد". 15
4-1-1-11 همدلی با مادروپسر در"مادری وپسری". 16
4-1-1-12خفتگان ابدی.. 17
4-1-1-12-1" مردگان موت". 17
4-1-1-12-2" اندر نصیحت پیر با فرزند خویش ". 17
4-1-1-13 خانوادة سرباز. 18
4-1-1-14-2 فرزندانگاسی در"انگاسی". 23
4-1-14-3 انگاسی وپسر در"انگاسی". 23
4-1-14-4 زن آنگاسی در"آنگاس". 24
4-1-14-5 عمورجب وعموسلیمان درشعر"عمورجب". 24
4-1-1-14-6 کچبی.. 24
4-1-1-14-7 عبدالله طاهروکنیزک... 24
4-1-1-15 همدلی با پیرها 25
4-1-1-15-1 پیرمرد در شعر " رفتن آن پیرمرد به دنبال آن مرد". 25
4-1-1-15-2 پیرمرد نکو جو در شعر " رفتن آن پیرمرد به دنبال آن مرد". 25
4-1-1-15-3 پیر تنگدل در شعر " پژوهش اندر طلب داستان ". 25
4-1-2 همدلی بااشیاء. 28
4-1-2-1 خانه "خانه ام ابری ست". 28
4-1-2-2 ساز"هنگام که گریه می دهدساز". 28
4-1-2-3 ناقوس... 28
4-1-2-4 کومة خاموش در"مادری وپسری". 31
4-1-2-5 چراغ. 31
4-1-2-6 عود. 31
4-1-3 همدلی باطبیعت... 32
4-1-3-1 باران درمجموعة" روی بندرگاه". 32
4-1-3-2 ماه درمجموعة "اندوهناک شب". 32
4-1-3-3-1 درمجموعة "اندوهناک شب". 32
4-1-3-3-2 درمجموعة "پریان". 32
4-1-3-4 خورشیددرمجموعة" میخندد". 32
4-1-3-5 آتش ومرداب وبادتنددرمجموعة"همسایگان آتش". 32
4-1-3-6 صبح.. 33
4-1-3-6-1 خندة سرد. 33
4-1-3-6-2 شکسته پر. 33
4-1-3-6-3 صبح در"قو". 33
4-1-3-7 دریای گران "گم شدگان". 33
4-1-3-8 درّة {درّة "ماخ اولا"}. 34
4-1-3-9 کوهها 34
4-1-3-9-1 کوههای مازندران به نام" وازنا وازاکو"درمجموعه "برف". 34
4-1-3-9-2 کوه در"شاه کوهان". 34
4-1-3-10 ده "درره نهفت وفرازده". 34
4-1-3-11 دودهای برپاشده ازکشت سوخته" برفرازدودهائی". 35
4-1-3-12 جاده "جاده خاموش است". 35
4-1-3-13 دشت دربرابرحمله بادوباران"برفرازدشت". 35
4-1-3-14 جوی در" ازدور". 36
4-1-3-15 دانه ها 36
4-1-3-15-1 تخم گندمی در"خرمنها". 36
4-1-3-15-2 گندنا 36
4-1-3-16 همدلی با بیابان و زمین بی آب " رهایی پیر از خلوت خود ". 36
4-1-3-17گلها 36
4-1-3-17-1 گل زودرس... 37
4-1-3-17-2 " مفسدة گل". 37
4-1-3-17-3 "گل نازدار". 38
4-1-4 همدلی باحیوانات... 39
4-1-4-1 پرنده ها 39
4-1-4-1-1 لاشخوران"لاشخورها". 39
4-1-4-1-1-1 لاشخورها درشعر "روی جدارهای شکسته". 39
4-1-4-2 "پرندة خیالی به نام "هیبره". 40
4-1-4-3 کاکلی در "مرگ کاکلی". 40
4-1-4-4 پرندة بیدارگردرمجموعة "خواب زمستانی". 40
4-1-4-5 جغدی پیر. 41
4-1-4-6مرغها 41
4-1-4-6-1 درمجموعة "مرغ غم". 41
4-1-4-6-2 درمجموعة مرغ مجسّمه. 42
4-1-4-6-3 مرغ شبآویز. 42
4-1-4-6-4 مرغ آمین.. 42
4-1-4-7 قو. 44
4-1-4-8 پرندة منزوی.. 45
4-1-4-9 غراب... 45
4-1-4-10 خروس... 46
4-1-4-10-1 درمجموعه" امیدپلید". 46
4-1-4-10-2 صدای خروس در"خروس می خواند". 46
4-1-4-10-3 خروس ساده 47
4-1-4-10-4 نوای خروس در شعر " فصل ". 47
4-1-4-11 ققنوس... 48
4-1-4-12 عقاب در"عقاب نیل". 49
4-1-5 همدلی بازمان ها 49
4-1-5-1 هنگام شب درمجموعة "تورامن چشم درراهم". 49
4-1-5-2 شب "شب است". 49
4-1-5-3 شب تیره"درشب تیره". 50
4-1-5-4 شب در "کینة شب". 50
4-1-5-5 شب قورق بیمارستان در" شب قورق". 50
4-1-5-6 شب و روزش در شعر " رهایی پیر از خلوت خود ". 50
5- نتایج تحقیق.. 59
5-1 نتیجه. 59
فهرست منابع ومآخذ. 61
نام ونسب کاشانی:
اهل کاشان است، نامش عبدالرزاق، کنیهاش ابوالفضل و ملقب به کمالالدین میباشد، پدرش نیزبا لقب جمالالدین و کنیه ابوالغنائم مشهور است.
تاریخ زندگی جناب عبدالرزاق بخاطر همزمانی و شباهتهای اسمی با سه عالم برجسته دیگر- دونفر هم نام ودیگری همشهری – دچار ابهامات و تناقضات زیادی گردیده است تا جائیکه از کنیه او گرفته تا محل زندگانی، نام پدر و آثار او را تحت الشعاع خود قرار می دهد. این سه که به ترتیب عبارتند از:
1- کمال الدین عبدالرزاق مشهور به (ابن فوطی) (م723 هـ ق) تراجم نگار هم عصر کاشانی و صاحب <مجمع الآداب فی معجم الالقاب> و تلخیصی ازآن بوده، پدرش احمد و شانزده سال پیشتر از کاشانی دار فانی را وداع گفته است.
2- کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی (ت 816هـ ق م 887 هـ ق) مؤلف «مطلع سعدین و مجمع بحرین»، پدرش اسحاق،ملقب به جلال الدین میباشد.( همچنانکه می بینیم نزدیک به یک قرن بعد از کاشانی می زیسته است).
3- عزالدین محمود کاشانی (م735هـ ق) صاحب دو اثر مشهور «مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه»- که در اصل ترجمه وتلخیص از عوارف المعارف سهروردی است – و شرح عالمانه وادیبانه تائیه ابن فارض مشهور به «کشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدّر» میباشد.
این همعصر وهمشهری ملا عبدالرزاق – همچون او – در عرفان عملی و نظری تبحر داشته و دو اثر ماندگارش نشان از تضلع او در این دو حوزه دارند.گروهی چون علامه امین عاملی و حاجی خلیفه،علامه مدرس تبریزی، مرحوم آقا بزرگ تهرانی – به اشتباه- ابوالغنائم را کنیه ملا عبدالرزاق بر شمرده اند در حالیکه می دانیم- براساس آنچه تلمیذ نامدارش قیصری در مقدمه شرح مخصوص خود ضبط کرده ابوالغنائم کنیه پدرش می باشد.
علامه طهرانی نام پدر او احمد و مدرس تبریزی اسحاق می دانند و این در حالیست که این دو بترتیب – نام پدر ابن فوطی و عبدالرزاق سمرقندی میباشند.
در مورد زادگاه ایشان نیز با اینکه همه جا، نام «قاسی»«قاسانی»و«کاشی» «کاشانی» «قاشانی»آمده است.اما حاجی خلیفه در کشف الظنون هنگام معرفی «تأویلات القرآن الکریم» لفظ «سمرقندی» را بعد از «الکاشی» بکار میبرد، تا جائیکه جناب آقای بیدار فر در مقدمه وزین خود برشرح منازل السائرین – با توسل به کاربرد «القاسانی»توسط قیصری و قول یاقوت حموی در معجم البلدان_ تمایل خود را به سمرقندی بودن ملا عبدالرزاق ابزار میدارد.و این در حالیست که ابوالفداء در تقویم البلدان قاشان را به صورت قاسان را نیز مجاز دانسته و بغدادی نیز در مراصد الاصلاع، قاسان و قاشان –هر دو – را شهری در نزدیکی اصفهان معرفی میکند پس باید گفت که حاجی خلیفه بین صاحب مطلع سعدین و ملا عبدالرزاق دچار خلط شده است. از طرفی می دانیم کاشی مخفف کاشانی و قاشی نیز تلفظ دیگری از قاشانی در زبان عامه است پس نام کاملش – همچنانکه قیصری(ره) در مقدمه شرح فصوص الحکم آورده – عبارتست از: <کمال الدین ابوالفضل عبدالرزاق بن جمال الدین ابی الغنائم الکاشانی>
آغاز ، حیات وانجام کاشانی:
در هیچیک از تراجم مشهور نظری نسبت به تاریخ تولد ایشان به چشم نمی خورده لذا ما برای مشخص شدن دوران حیات و سال تولد تقریبی او به تحقیقی درباره تاریخ وفات ورویکردش به عرفان دست می زنیم باید گفت که در مورد تاریخ وفات ایشان چهار نفر ارائه شده است.
1) حاجی خلیفه در کشف الظنون تاریخ وفات کاشانی را سال (730 هـ ق) میدانند که همین نظر به اعیان الشیعه نیز راه یافته است.
2) صاحب روضات الجنات سال وفات را سال( 735هـ ق) ضبط نموده است و مدفنش را خانقاه زین الدین ماستری داخل شهر نطنز و در جوار مسجد جامع می دانند.
3) سومین تاریخ ازآن صاحب مجمل التواریخ می باشد ایشان سال وفات را سوم محرم سال 736 هـ.ق) میدانند که از دقت بیشتری نسبت به بقیه برخوردار است.
4)حاجی خلیفه در کشف الظنون ذیل معرفی تأویلات القرآن الکریم سال وفات ایشان را 887 (هـ ق) میدانند چرا که اولاً اگر تاریخ نوشتن شرح منازل السائرین- همچنانکه در آخر یکی از نسخ آن آمده – سال(731 هـ ق)باشد بدون تردید سال وفات ایشان سال (730 هـ ق) نمیباشد. ثانیاً حاجی خلیفه- همچنانکه فراوان از او دیده شده – بین ملاعبدالرزاق و سمرقندی، صاحب مطلع سعدین،خلط نموده و سال وفات ایشان را برای کاشانی آورده است.
نظر برجای مانده قابل جمعند، چرا که اگر تاریخ وفات ایشان را سوم محرم سال (736هـ ق) بدانیم، میتوان گفت که صاحب روضات الجنات این سه روز را به حساب نیاورده است پس صحیحترین تاریخ همان سوم محرم سال (736 هـ.ق)میباشد.
حال اگر- براساس نامه کاشانی به علاءالدوله سمنانی، رویکرد کاشانی به متصوفه در اوایل جوانی او- بعد از بحث فضلیات وشرعیات- و با مصاحبت مولانا نورالدین عبدالله نطنزی (م 699 هـ ق) و بعد- و همزمان با او –شمسالدین کیشی و اصیلالدین عبدالله (م 685 هـ ق) صورت گرفته باشد. در این حالت جناب کاشانی سال بعد ازوفات شیخ اصیلالدین زیستهاند. واگر شروع مصاحبتش با متصوفه را بین 25 تا 35 سالگی ایشان بدانیم، مدت حیات این عارف وارسته بین 75 تا 85 سال و سال تولد ایشان ، بین سالهای (650هـ ق تا 660 هـ ق) بوده است. وصدق این استدلال زمانی آشکار میگردد که در هیچیک از کتاب تراجم عمر طولانی و غیرطبیعی برای این بزرگمرد عرفان ثبت نشده است سوگمندانه باید گفت که حتی نسبت به مدت عمر کاشانی نیز اشتباهات فاحشی صورت گرفته است تا جائیکه برخی با دیدن نامی از <محمد بن مصلح المشتهر بالتبریزی> در مقدمه شرح فصوص کاشانی به اشتباه آنرا شمس تبریزی ( م 645هـ ق)دانسته و شرح فصوص کاشانی را به سفارش ایشان میدانند. غافل از اینکه در این صورت اگر هنگام نوشتن به شرح خصوص کاشانی 40 ساله باشد.
با توجه به اینکه فصوص در سال(632 هـ ق) نوشته شده ومحی الدین متوفی 638 (هـ ق) است- باید عمری 130 تا 140 ساله برای او در نظر گرفت که اشاره کردیم در کتب تراجم به چنین عمری اشاره نشده است. از طرفی می دانیم که کاشانی شرح خود را بعد از شرح جندی و جندی نیز شرحش را بعد از وفات شیخ کبیرصدرالدین قونوی (م 673 هـ ق) نگاشته است. پس این سخن که کاشانی شرح خود را به سفارش شمس تبریزی نوشته،سخی بیپایه است و اگر به این نکته نیز توجه کنیم که شمس تبریزی نگاهی منتقدانه به عرفان محی الدین دارد این بی پایگی روشنتر خواهد بود.
کاشانی و آموخته ها :
کاشانی نه تنها یک تاز عرفان و مجمع البحرین عرفان نظری وعملی است که پیشتر جستجوگری پرتلاش در عرصه علوم ظاهری بوده است و آنگونه که از مقدمه <اصطلاحات الصوفیه> و تنها مرجع ما -نامد کاشانی به شیخ علاء الدوله سمنانی – بر می آید او قبل از ورود به عرفان از فضلیات ( علم ادبی)
2- شرعیات (فقه و حدیث و تفسیر وعلوم مرتبط) گرفته تا 3- اصول فقه و 4- کلام و 5- معقولات ( منطق وعلوم طبیعی) و درآخر علوم الهی (فلسفه) را به گونه ای کاویده که< استحضارآن به جائی رسید که بهتر از این صورت نبندد» و این خود نشانگر تضلع این «عالم عامل» و <جامع میان علوم ظاهری و باطنی> در جمع وباطن میان ظاهر دارد.در اینجا باید نکته ای را خاطر نشان شویم و آن اینکه افرادی همچون کاشانی که ابتدا میدان دار عرصه علوم ظاهری، مناسب دنیوی بوده اند، پس از ورود به فراخنانی عرفان همچون طایری رهیده از نفس آنچنان در بلندای عرفان بال گسترانده که کمترکسی میتواند به افق آنان نزدیک گردد دراین زمینه میتوان از بزرگانی چون ابراهیم ادهم، سنائی غزنوی، ابن عربی، سید حیدر املی وغیره نام برد.
مشایخ و همعصران او:
باید گفت یگانه منبع شناخت مشایخ کاشانی- همچون دیگر ابعاد زندگی ایشان- نامه مختصر وبا ارزش ایشان به علاء الدوله سمانی است ملا عبدالرزاق در آن نامه مشایخ خود را اینگونه برشمرده است.
1-نورالدین عبدالصمد نطنزی (م 699 هـ ق) مرشد اصلی ملاعبدالرزاق که اگر ورود کاشانی به محضراورا بین سالهای( 685-675 هـ ق) بدانیم، تقریباً به مدت 15 تا 25 سال از محضر ایشان بهره برده است و حتی بعد ازوفاتش < مرشدی که دل بر او قرار گیرد نمییافت.>
ایشان از مریدان نجیب الدین علی بن بزغنش شیرازی(م 678 هـ ق) و همدوره سعید الدین فرغانی است و به گفته کاشانی پدرش نیز از صوفیان بوده و نزد شیخ شهاب الدین سهروردی، صاحب عوارف المعارف آمد و شد می کرده است.
باید این نکته را افزود که ملا عبدالرزاق به دستور نورالدین نطنزی- و همزمان با مصاحبت او – در محضربزرگان دیگری که در ذیل به آنها میپردازیم – نیز حاضر می شده و ازآنها بهره میبرده است.
2- شمسالدین کیشی: از مریدان ضیاءالدین ابوالحسن مسعود شیرازی (م 655 هـ ق) است که او خود از شاگردان فخر رازی و ملازم شیخ نجم الدین کبری (م 618 هـ ق) است. در مقام کیشی همین بس که کاشانی از قول شیخ نورالدین نطنزی میآورد: < دراین عصر مثل او در طریقت کسی نیست.»
3- شیخ اصیل الدین عبدالله (م 685 هـ ق) او را «امامی فاضل بارع متورع» نامیده اند و نسب او به واسطه محمد بن حنفیه به حضرت علی(ع) میپیوندند.
4- صدرالدین روزبهان: مشهور به «روزبهان ثانی» است. پدرش فخرالدین احمد کوچکترین فرزند شیخ روزبهان بقلی- صاحب شرح شطحیات و عبهر العاشقین میباشد.
5- ظهیرالدین عبدالرحمن ابن شیخ نجیب الدین بزغش (م 716 هـ ق) : او نخستین شخصی است که ترجمهای از عوارف المعارف بدست داد.
6- ناصرالدین ابوحامد محمد ( م 705 هـ ق): او فرزند ضیاء الدین ابوالحسن مسعود شیرازی است.
7- قطب الدین: فرزند دیگر ضیاء الدین ابوالحسن مسعود شیرازی است.
8- نورالدین عبدالرحمن اسفراینی: یگانه شیخ کاشانی است که به دقائق وحدت وجود راه نبرده و میفرماید «مرا حق تعالی علم تعبیر وقایع و تأویل بوده اند بخشیده است و به مقامی برتر از آن نرسیده ام»
9- مولانا نورالدین ابرقوهی
همچنانکه مشاهده میشود اکثر مشایخ کاشانی – بجز نورالدین اسفراینی – که با او در بغداد دیدار داشته – غالباً ساکن در شیراز و اطراف آن بود پس نتیجه می گیریم که اکثر عمر کاشانی در شیراز و اطراف آن سپری شده است.
از همعصران کاشانی به سه شخصیت مرتبط با او بسنده میکنیم که عبارتند از :
1- عزالدین محمود کاشانی (م 735 هـ ق) همشهری عارف کاشانی که همچون ملاعبدالرزاق در هر دوحوزه عرفان نظری و عملی تبحر داشته است هر چند که ازلحاظ عمق مطالب به پای ملاعبدالرزاق نمرسد- ایشان صاحب دو اثر برجسته <مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه> و شرح تائید کبری ابن فارض مشهور به «کشف الوجوه الغر لمعانی نظم الدّر» که این دومین اثر اشتباهاً به ملاعبدالرزاق نیز نسبت داده شده است.
2- علاء الدوله سمنانی (726-659 هـ ق): این شیخ قدرتمند با اینکه درتمام ایران واطراف آن معروف بوده با این حال از ظرافتها ولطائف جمالی تصوف بی بهره بوده است تا جائیکه هماره به نقد سخنان ابن عربی میپرداخت می تواند تغییر موضع او نیست به ابن عربی به سبب مکاتبات – واحتمالاً همنشینی – با کاشانی صورت گرفته باشد. چرا که در اواخر عمر از اعتراضات خود دست کشیده و ابن عربی را «مصاب» میداند. ازآثار ایشان میتوان به «العروه لأهل الخلوه و الجلوه»، «مطلع النقط و مجمع اللفظ» ، «چهل مجلس» و «ما لا بدمنه فی الدین»
3- «محمد بن مصطلح المشتهر با تبریزی» از این همعصر کاشانی که شرح فصوص کاشانی به سفارش اوست ، متأسفانه در کتب تراجم اثری بدست نیامد اما مسلماً ایشان فردی غیر از شمس تبریزی (م645 هـ ق) مشهور است.